خلاصه ماشینی:
"اغلب خوانده و شنیدهایم که هنرمندان نقاش ایرانی،متاءثر از آرای عرفا و شعرای عارف بودهاند و تجلی این تاءثیر در آثار آنان کاملا هویداست و عالمی را که آنان تصویر کردهاند،عالمی است که متفکران و فلاسفهی ایرانی،اسلامی آن را اقلیم هشتم یا عالم مثال نامیدهاند و...
>CS< اگر خواننده و محقق،برخی از افراط و تفریطها و همچنین انگیزههای فردی برای تاءکید بر بعضی از نکات این تئوری را از نظر دور ندارد و بااحتیاط به این آراء بنگرد،برخی از صورتهای نقاشی ایرانی،نگارگری ایرانی را نمیتواند انکار کند: اینکه در نقاشی ایرانی گفته میشود که جهان تصویر شده، عالمی است که در آن کشاکش تمامنشدنی معنی و صورت و ماده و روح پایان مییابد و جهانی خلق میشود که در آن اجساد متروح و ارواح متجسد میشوند و این جهان برزخی است میان روح و ماده، به این دلیل است که جهان تصویر شده از این نظر که متلبس به اندازه و ماده است،با جهان محسوسات مقاربت دارد و ازاین وجه کهاز ماده دور میشود،با حقایق معنوی و روحانی در ارتباط است.
این نوع سادهسازی و عدم توجه و تقید به قواعد آناتومی، در جهت رساتر کردن بیان تصویری،لطافت بیان،از بین بردن مادیت عناصر،دور شدن از فضای طبیعی و ایجاد وحدت هرچه بیشتر در فضای کلی تابلو است."