چکیده:
بی گمان سرودن کار آسانی نیست و شاعر بدون داشتن انگیزه ای درونی و شور و الهامی که وی را به سرودن بر انگیزد نمی تواند شعر بسراید. در روانشناسی و نقد ادبی معاصر، سرچشمة این شور و انگیزه را در ناخود آگاه شاعر می دانند در حالیکه گذشتگان باور داشتند که شعر را موجوداتی دیگر از عالمی دیگر به شاعر الهام می کنند. یونانیان به خدایان هنر و شعر و موسیقی موزه می گفتند و تازیان نام این الهام گر را تابعه نهاده بودند و ایرانیان باستان با عناوینی چون سروش، دئنا و فروهر از آن نام می بردند.
به دلیل آن که نخستین شاعران فارسی سرا خود به شعر و ادب تازی آشنا بودند و در آن دست داشتند، از آغازین روزهای پیدایش شعر فارسی دری، اعتقاد به تابعه نیز به شعر فارسی راه یافت. با وجود آن که عمعق بخارایی در اشعار باز مانده از خود صراحتاً از تابعه نامی به میان نیاورده است امّا حضور تابعه در جریان سرایش اشعار وی کاملاً محسوس است و هر لحظه به شکلی ظاهر می شود؛ گاهی نسیم زلف یار است و گاهی خیال وی و زمانی نیز رسول بخت است. این تابعه، شباهنگام به سراغ شاعر میرود و او را از خواب بر می انگیزد و شاعر از زبان این تابعه شعر را شروع می کند و به پایان میبرد. این شیوه را بعدها انوری در اشعار خود با اندکی تغییر به کار گرفت.
For sure it is not easy to compose a poem and a poet without having internal motivation, enthusiasm and inspiration would not be able to versify poems. According to modern psychology and literary criticism, the source of this inspiration and sensation is the poet`s unconscious memory; nevertheless the ancients believed that other creatures from another world inspire the poems to the poets. The Greek called the goddesses of art, poem and music,musae.and Arabs called these goddesses Tabe’e and old Iranian addressed them with the following names:Sorush ,daena and fravhar. Since the first Persian poets who versified in Farsi language were acquainted with Arab literature and poetry and also composed in that language too, from very beginning days of ancient Persian dialect - farsi dari- a kind of belief to Tabe’e was founded in Persian poetry. ‘Am’aq Bukharayi had never explicitly mentioned anything about Tabe’e,but the trace of Tabe’e is completely perceptible in his verses and each moment is appeared in a way; sometimes it is the zephyr of the lover`s hair sometimes it is the dream of the lover and other time it is the messenger of the luck. this Tabe’e goes to the poet at night and wakes him up and the poet from the tongue of this Tabe’e starts versifying a poem until the end. Later on this style is used by Anvari considering little changes.
خلاصه ماشینی:
v هرچند در اشعار رودکي از تابعه سخن رفته و در خمريۀ معروف خود، براي نشان دادن ارجمندي و علو مقام ممدوح و بيان ناتواني شاعران از سرودن مدحي که سزاي او باشد مي گويد : ورچـه دو صـد تابعـه فـريشتـه داري نيز پري بازوهر چـه جني و شيطان گفت ندانـي سـزاش و خيـزو فراز آر آن که بگفتـي چنـان که بايد نتـوان (شعارو انوري ، ١٣٨١: ص ٨١) و ناصرخسرو هم در شکايت از فريبندگي زمانه و چرخ فلک که سال ها او را در دام هواهاي نفساني و دنيوي گرفتار کرده بود، جهت آنکه سخن خود را معتبرکند و فراتر از حد انساني بنماياند آن جمله را از زبان تابعه بيان مي گويد: بازي گـري اسـت ايـن فلـک گردان امــروز کــرد تـابـعـه تـلـقـيـنـم (ناصر خسرو،١٣٧٣: ص ٣١٩) نظامي گنجوي نيز در آغاز خردنامه از سروشي سخن مي راند که به شعرا در سرودن شعر ياري مي رساند و مي گـويد خـود وي نيز چنان ياري گري در نهان داشته که به وي شعر تلقين مي کرده است : دل هر که را کو سخن گستر است سروشـي سـراينـده يـاريـگر است از ايـن پيشتـر کان سخن هاي نغز بـر آوردي انـديشـه از خـون مـغز سـراينـده اي داشـتـم در نهـفـت کـه با من سخن ها پوشيده گفـت (نظامي ، ١٣٧٧: صص ١١١٦-١١١٥) وي در جاي ديگر از خضر به عنوان الهام بخش اشعار خود ياد مي کند: مـرا خـضـر تعليـم گـر بـود دوش بـه رازي کـه نايـد پـذيـراي گوش کـه اي جامـگي خـوار تـدبيـر من زجـام سـخـن چـاشـنـي گيرمن (همان ، ص ٨٢٢) اما رودکي و ناصر خسروو نظامي گنجوي نمي توانند پيشرو عمعق باشند؛ زيرا رودکي فرشتۀ شعر ندارد و فقط يک بار از تابعه نام برده و هيچ نشانه اي از حضور آن در روند آفرينش اشعار رودکي نيست ؛ يعني تابعه فعالانه در سرودن شعر به ياري شاعر نيامده است .