چکیده:
مسألهی جبر و اختیار، نه تنها یکی از پیچیدهترین مباحث علم کلام است، بلکه از مسایلی است که از محدودهی حوزههای درس و بحث مدرسی، فراتر رفته؛ و از گذشتههای بس دور، فکر بشر را به خود مشغول داشته، و عارف و عامی را در اندیشه فرو برده است. تعابیر و اصطلاحهایی همچون: بخت و اقبال و تقدیر و سرنوشت، حاکی از گونهای باور فطری به سیطرهی جبر، بر زندگی انسان است، و از طرف دیگر وجود تدبیر و اندیشه و انتخابِ عمل در انسان، که بازتاب قدرت اختیار است، از ویژگیهای ذاتی بشر است.
مولانا جلالالدّین محمّد بلخی هم، که یکی از ژرف اندیشترین چهرههای ماندگار بشری است، به سادگی از کنار این مسأله نگذشته؛ و در مثنوی شریف خود در داستانهای گوناگون و به مناسبتهای مختلف آراء متضارب اهل کلام را در مسألهی جبر و اختیار، به بهانهی بحث و جدال میان بازیگران داستانها، به میان کشیده، و نظریّههای مخالف و متضاد آنها را، به گونهای با آیات و احادیث و استدلالهای عقلی و تاریخی، مستدلّ ساخته، که گاهی خوانندهی مثنوی را چنان در حیرت فرو میبرد که در ترجیح یکی از نظریّهها بر دیگری فرو میماند، و حتّی نمیداند که بالاخره خود مولانا کدام نظریّه را بر دیگری ترجیح میدهد.
در این مقاله، سعی شده است که: موارد مختلف بحث جبر و اختیار در مثنوی مولوی، بررسی شده، با دیدگاههای کلامی اهل سنّت (اشاعره و ماتریدیّه)، و معتزله، منطبق گردد؛ و دیدگاه خاصّ مولانا در این مسأله توضیح داده شود.
The problem of fatalism and free will is not only one the most sophisticated issues of Islamic Theology, but it is also an issue which has stepped beyond the limits of the religious schools and Teachings; from the very ancient times, it has occupied man's mind and both the mystic and the Plebeian have been contemplating it. Various expressions and interpretations such as: Chance and Fortune; Destiny and fate are suggestive of the fact there is a sort of natural belief in the authority of Determinism over man's life; on the other hand, the contemplation and choice of action in human Being which the reflection of the power of free will is is one of man's inborn peculiarities. Molana Jalalladein Mohammad Balkhi, too, who is one of the most persistent deliberators of man's figures, has not stayed aloof from the problem ; rather, in his noble mathnavi and in difficult stories and on various occasions , he, on the pretext of argumentation and controversy among the characters of the stories, has brought up the conflicting ideas of Islamic rationalists on the issue of Fatalism and Free Will , and has somehow based his their opposing and contradictory ideas on Koranic verses , traditions , historical and logical reasoning's that the reader of the Mathnavi sometimes become so perplexed that s/ he is unable to decide to prefer one over the other one ; and more importantly , Molana himself which theory to choose.In this article , it has been attempted to study the various cases of Fatalism and free will as reflected in molana's mathnavi, and to compare them with the Sunnite theological views [Asharites, Maturideyya and the Mo'tazela (Separatists)]; and then, Molana's specific view on this issue will be explained
خلاصه ماشینی:
عـالـمي را لقمه کرد و درکــشــيــد مــعــده اش نعــره زنــان «هل مـن مزيد» حــق قدم بر وي نــهــد از لامــکــان آنگه او ســاکــن شــود از کـن فــکـان (اوّل ، ١٣٧٣-١٣٧٥-١٣٨١) و در داستان «آمدن رسول روم تا اميرالمؤمنين عمر رضي الله عنه »، نيز بحث از مسأله ي جبر و اختيار را ادامه ميدهد و به بررسي جنبه هاي ديگري از اين قضيّه مي پردازد، امّا به هر حال مولانا عليرغم داد و فريادهايي که بر سر جبر گريان مي کشد و طعن و تشرهايي که بدانها مي زند، خود از نظر اعتقادي، با باور ژرفي که به مبدر هستي و حاکميّت مطلق او دارد، اشعري مسلکي جبري مذهب است ؛ که به هيچ وجه نمي تواند خود را از اين انديشه برهاند؛ منتهي از آن جا که ايمان او، ايماني سرشته با زلال عشق است ؛ تضاد ظاهري بين عقل وجبر را، با توسّل به همين کيمياي عشق ، حل ميکند وجبر را به عنوان تسليم بي چون و چراي عاشق ، در پيشگاه معشوق ، و معيت با اوو فناي دراو، معني مي کند؛ که ديگر نه تنها آن جبر اسارت بار برده وار نيست ، بلکه سراسر شور و عشق و آزادي است .