چکیده:
یکی از دلایل پیدایش و شکل گیری زبان عرفانی، رویکرد تأویلی است که در قرآن وجود دارد، زیرا در قرآن، بخش زیادی از مفاهیم در قالب داستان بیان شده است، یکی از این داستان ها داستان حضرت یوسف است. براساس سورهی یوسف در قرآن، زندگی حضرت یوسف(ع)، مشحون از حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین است؛ مولانا از رویدادهای مختلف زندگی یوسف برداشتی عرفانی دارد و در مثنوی، بسیاری از این رویدادها و شخصیت ها را به صورت رمز و تمثیل به کار برده است. در این پژوهش سعی شده این برداشتهای عرفانی و رمزها و تمثیلها، کشف و بیان شود و بدین منظور، نخست داستان یوسف در قرآن به خوبی مطالعه و پس از فیشبرداری و دستهبندی ابیات مربوط به یوسف(ع) در مثنوی، بر اساس سیر تاریخی رویدادها، متن اصلی نوشته شد. یوسف در مثنوی، نماد روحی است که در چاه ظلمانی جسم گرفتار میشود، سپس با رسن عنایت حق، از این چاه بیرون می-آید و به سوی مصر کمال میرود. خوابها و تعبیرهای آن هم، اشاره به کشف و شهود عرفانی یوسف یعنی عارف و انسان کامل دارد؛ از نظر مولانا، خواب و رؤیا دریچهای است به سوی عالم کشف و شهود و وحی و الهام و موجب گشایش و رهایی روح از زندان تن و دنیا میشود. و زلیخا نماد و رمز سالکی است که از پل عشق مجازی به عشق حقیقی و از مظهر جمال حق، که همان یوسف(انسان کامل) است، به سرچشمه ی حقیقت می رسد.
خلاصه ماشینی:
- يوسف و زنان مصري ماجراي عشق زليخا به يوسف در شهر پيچيد و زنان شهر، همسر عزيز مصر را به خاطر عشق ورزيدن به غلام خود ملامت کردند؛ چون وي از سخنان ملامت آميزشان آگاه شد، آنها را به خانه ي خود دعوت کرد و براي آنها بزمي ترتيب داد، هنگامي که کارد در دست داشتند و ميخواستند ميوه اي(ترنج ) را ببرند، به دستور زليخا، يوسف برآنان وارد شد و آنها چنان از خود بيخود شدند، که دستان خود را بريدند و گفتند: اين جمال و زيبايي از بشر بسي دور است ، بلکه او فرشته اي است گرامي؛ زليخا در برابر اقران خويش فاتح بود و با سرافرازي تمام به ميهمان گفت : اين همان جواني است که مرا درباره ي او ملامت ميکرديد، اگر به فرمان من سر ننهد، او را به زندان خواهم انداخت (خزائلي، ١٣٩٢: ٦٧٦-٦٧٥).
نتيجه گيري حاصل سخن آنکه ، مولانا از داستان حضرت يوسف در قرآن ، برداشتي کاملا عارفانه کرده و در حقيقت از يوسف و رويدادهاي زندگياش ، به صورت رمز و تمثيل استفاده نموده است ؛ اشارات وي، تأويل و تفسير عرفاني داستان قرآني حضرت يوسف است و براي درک بهتر مقصود و برداشت مولانا از يوسف و حوادث زندگيش ، بايد به رمزهاي مورد نظر سراينده ي مثنوي پي برد؛ يوسف در مثنوي، گاهي نماد روحي است که در چاه ظلماني جسم گرفتار ميشود، سپس با رسن عنايت حق ، از اين چاه بيرون ميآيد و به سوي مصر کمال پيش ميرود و گاهي نماد انسان کامل است که يعقوب پرتو نور الهي را در روي او ميبيند؛ خواب ها و تعبيرهاي آن هم ، اشاره به کشف و شهود عرفاني يوسف يعني عارف و انسان کامل دارد؛ از نظر مولانا، خواب و رؤيا دريچه اي است به سوي عالم کشف و شهود و وحي و الهام و موجب گشايش و رهايي روح از زندان تن و دنيا ميشود.