چکیده:
در سال ۱۹۲۱ م رضاخان بهعنوان نیروی برتر در حیات سیاسی ایرانیان ظهور کرد. در مدت پنج سال بعد او قدرت خود را تحکیم کرد، استقلال مجلس، احزاب سیاسی و مطبوعات را مورد حمله قرارداد، علما را مهار کرد، سلسله قاجار را از بین برد و خود را بر تخت سلطنت نشاند. وی اجرای این طرح خود را بر پایه ارتش یا به بیان دقیقتر، براساس بخشی از ارتش که در اصل از طریق یک کودتای نظامی به قدرت رسیده بود، بنا نهاد. بااینحال، حمایت ارتش از فرمانده خود در این دوره، آن طور که اغلب تصور میشود، همیشه متحد، بی مخالف یا تزلزلناپذیر نبود. در واقع در برخی لحظات کلیدی مانند در طول بحران ناشی از آشفتگی جمهوریخواهی در سال ۱۹۲۴ م، اختلاف در ارتش به نقطهای رسید که در آن اکثر فرماندهان ارشد آشکارا دستورهای رضاخان را به چالش کشیدند و به نظر میرسید که ممکن است این نیرو از هم بپاشد. مخالفت با رضاخان در ارتش در دوره مورد بررسی را میتوان با تقسیم بندی در سه دسته کلی بهتر درک کرد. در دسته اول، فعالیتهای مخالفی قرار میگیرد که ریشه در رقابت طولانی مدت بین دو عنصر ژاندارمری دولتی و دیویزیون قزاق دارد که ارتش جدید عمدتا از اعضای این دو گروه تشکیل شده بود. دسته دوم شامل انواع مختلف نارضایتی است که در نتیجه تلاش رضاخان برای جانشینی شاه قاجار از طریق دیکتاتوری جمهوریخواهی به وجود آمد. دسته آخر شامل شورشهای نظامی است که در سال 1926 م آغاز شد و دارای ترکیبی انفجاری از مخالفت ایدئولوژیک با رژیم و شکایتهای مادی شدید دررابطهبا پرداخت حقوق و شرایط خدمت است
خلاصه ماشینی:
دشمنی عمیق میان قزاقها و ژاندارمها از بین نرفته بود و بهزودی در شورشهای ژاندارمها به فرماندهی کلنل محمدتقی خان پسیان در مشهد و سرگرد ابوالقاسم خان لاهوتی در تبریز شکلی خشونتآمیز به خود گرفت اگرچه انجام ارزیابی مناسب از این قسمتها از حوصله این مقاله خارج است، اما باید توجه داشت هر دو جنبش نشاندهنده وجود عناصری بود که دارای برنامههای اساسی اصلاحات در ژاندارمری بوده و قادر به ارائه جایگزینهای رهبری ملی بهجای رضاخان نیز بودند.
پس از اینکه تلگرافهایی از ارتش در تبریز، رشت و تهران به مشهد رسید، مبنیبر اینکه نیروها از این مناطق قصد دارند بهمنظور بازگرداندن رضاخان به پایتخت حرکت کنند، خزاعی تمام افسران خود را به مقرهای لشکر احضار کرد و آنها را مطلع ساخت که او قرار است کنار وزیر جنگ بایستد و در صورت لزوم برای او بجنگد و خواستار حمایت هر افسر و سرباز لشکر شد.
اگرچه وی در سازماندهی ارتش در شرایط دشوار بلوچستان ایران موفقیت چشمگیری کسب کرده بود، اما سالار امجد تا ژوئن سال 1924 م به دلیل دستگیری اخیر او و یک افسر همکار، ژاندارم سابق وفادار به قاجاریه، کلنل دوم شاهزاده محمود و سپس افسر امور نظامی لشگر شرقی، درحالیکه در پایتخت، وزیر جنگ و همه فرماندهان لشکر را به طور علنی محکوم کرده بودند، گفتند که آنها با ۲۰۰ نفر نیرو وزیر جنگ و فرماندهانی را که در یک کنفرانس در تهران جمع شده بودند، دستگیر خواهند کرد.