چکیده:
در شرایط تغییر فرهنگ کار، توسعه فناوریهای نوین و اقتضائات اجتماعی- فرهنگی، شاهد کمرنگ شدن مرزهای کار و زندگی هستیم. برای نمونه، کمتر پژوهشی در حوزه مطالعات خانواده را میتوان یافت که به صورت مشهود یا مکنون متأثر از کار و مطالبات آن نباشد. این پژوهش با تمرکز بر مشاغل دانشی و اقتضائات خاص آن، در مورد اعضای هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انجام شد. پژوهش با آزمودن الگویی که در بردارنده روابط دوسویه و هر دو وجه منفی و مثبت بر همکنش عرصههای کار و زندگی افراد بود آغاز شد. مشغولیت مستمر ذهنی، تعدد و تنوع نقشهای کاری، سرریز نگرشهای منفی/ مثبت کاری/ خانوادگی، مطالبهگری مسئولیتهای خانوادگی، حمایتگری خانواده و پروای مراقبت، و ارتقای مهارتهای زندگی ابعاد تشکیلدهنده این الگو بودند. سپس پرسشنامهای شامل شاخصهای تشکیلدهنده این چارچوب تدوین و میان نمونه آماری توزیع شد. آزمونِ الگو توسط مدلسازی معادلات ساختاری و نرمافزار PLS انجام شد و پس از حذف گویههای دارای بار عاملی پایین، الگو مورد تأیید قرار گرفت. آزمونهای آماری مقایسه میانگین یک گروه، دو گروه و تحلیل واریانس، وضعیت موجودِ مناسبات کار و زندگی اعضای هیأت علمی را به تفکیک ویژگیهای جمعیت شناختی مشخص کرد. نتایج این بخش از تحقیق نشان داد میانگین تضاد کار با زندگی و در عین حال، غنیشدن زندگی توسط کار در اعضای هیأت علمی پژوهشگاه در سطح بالاتر از متوسط است. غنیشدن کار توسط زندگی در زنان به صورت معناداری بیش از مردان بود. در نهایت میانگین تضاد کار با زندگی در استادیاران بیشتر از مرتبههای علمی دانشیار و استاد بود. جمعبندی نتایج تحقیق نشانگر ظهور و بروز هر دو وجه مثبت و منفی مناسبات کار و زندگی در افراد آکادمیک بود.
In the conditions of changing work culture, development of new technologies and socio-cultural requirements, we are witnessing the blurring of the boundaries of work and life. For example, less research can be found in the field of family studies that is not explicitly or implicitly affected by work and its demands. This research- focusing on knowledge occupations and their specific requirements- was conducted on the faculty members of the Institute for Humanities and Cultural Studies. The research began by examining a model that included two-way relationships with both negative and positive aspects of people's work life interface. Continuous mental engagement, multiplicity and diversity of work roles, spillover of negative / positive work / family attitudes, demanding family responsibilities, family support and caring, and improving life skills were the components of this model. Then a questionnaire containing the indicators of this framework was developed and distributed among the statistical sample. The model tested by structural equation modeling and PLS software and after deleting the items with low factor loading, the model was confirmed. Statistical tests of one sample, two samples and analysis of variance determined the current state of work life interface of faculty members based on demographic characteristics. The results of this part of the research showed that the average of work life conflict and at the same time, work life enrichment in the faculty members of the research institute is above the average level. Work life enrichment was significantly higher in women than men. Finally, the average level of work life conflict in assistant professors was higher than associate professor and professor. Summarizing the results of the study showed the emergence and occurrence of both positive and negative aspects of work and life relationships in academics.
خلاصه ماشینی:
نتايج اين بخش از تحقيق نشان داد ميانگين تضاد کار با زندگي و درعين حال ، غنيشدن زندگي توسط کـار در اعضاي هيئت علمي پژوهشگاه در سطح بالاتر از متوسط است .
Work-Family 106 ميتوان يافت که موضوع را فراتر از خانواده درنظر گرفتـه و بـه ارتبـاط ميـان «کـار و زنـدگي ١» يـا «کـار و زندگي غيرکاري ٢» پرداخته باشند.
پس از آزمون الگـوي مفهـومي مناسـبات کـار و زنـدگي کـه بـا شـرايط اعضـاي هيئـت علمـي پژوهشـگاه متناسب سازي شده بود، آزمون هايي براي تعيين وضعيت موجود تضاد کار با زندگي، تضاد زندگي با کـار، غني شدن کار توسط زندگي و غنيشدن زندگي توسط کار ميان گروه هاي مختلـف براسـاس چهـار متغيـر جنسيت ، سن ، پژوهشکده و مرتبه علمي انجام شد.
نتيجه آزمون هاي مقايسه ميانگين يک گروه نشان داد ميانگين متغير تضاد کار با خانواده از سـطح متوسـط تعيـين شـده (مقـدار ٣) بـه مقدار معنيداري بيشتر است .
هرچند ترتيبات کاري انعطاف پذير باعث ميشد اعضـاي هيئـت علمـي بتواننـد بـه رفـع نيازهـاي متغير خانواده خود بپردازند؛ اما به نظر ميرسـيد ايـن افـراد بـراي بـرآوردن انتظـارات مختلـف در کشـاکش هستند؛ اعضاي هيئت علمي از عـدم برخـورداري از زمـان کـافي رنـج مـيبردنـد، مسـئوليت طاقـت فرسـاي پژوهش ، در مواردي آموزش ، در مقاطعي مسئوليت هاي اجرايي، نياز به توجه مستمر به پيشرفت شغلي توأم با دستيابي به نتايج ملموس (نظير نشر کتاب يا مقاله )، تعدد و تنوع نقـش هـاي کـاري بـود کـه از جنبـه هـاي متعدد، درگيري جسمي و ذهني مستمر زندگي آکادميک را درپي داشت .