چکیده:
هدف از اجرای این پژوهش، تدوین چارچوبی زمینهمند از بایستههای رفتاری اعضای هیئت علمی دانشگاه از طریق کشف مضامین و فرامضامینِ نقشهای آموزشی ایشان بوده است. روش پژوهش، پدیدارشناسی و میدان پژوهش، دانشجویان دورههای تحصیلات تکمیلی دانشگاه فردوسی مشهد در رشتههای علوم انسانی بودهاند. نمونهگیری هدفمند از نوع حداکثر اختلاف صورت پذیرفت. گردآوری دادهها به وسیله فن مصاحبه نیمهساختاریافته با مشارکتکنندگان انجام گرفت تا نهایتاً در سیودومین مصاحبه، اشباع حاصل شد. تحلیل دادهها به شیوه کلایزی نشان داد که چارچوبِ رفتارهای آموزشی اعضای هیئت علمی دانشگاه از دید دانشجویان تحصیلات تکمیلی مشتمل بر 15 مضمون و 5 فرامضمون شامل خبرگی آموزشی، مربیگری، ارزیابی عادلانه، توانمندسازی و پاسخگویی است.
The purpose of this study was to develop a contextual framework for the behavioral requirements of university faculty members by exploring the themes and meta-themes of their teaching roles. The research method was phenomenology and the research field were students of postgraduate courses in the humanities at Ferdowsi University of Mashhad. The purposive sampling of maximum variation type was performed. Data collection was done by semi-structured interviewing technique with participants and finally saturated in thirty-two interviews. The results of the data analysis by Colaizzi's method showed that the framework of teaching behaviors of faculty members from the viewpoint of postgraduate students has 15 thematic and 5 meta-thematic including teaching expertise, coaching, fair assessment, empowerment and accountability
خلاصه ماشینی:
هرچند مقوله کيفيت در آموزش عالي امري چندوجهي است ، با اين حال به عنوان يکي از وجوه دلالت اين مهم ميتوان به کيفيت تدريس و نقش آموزشي اعضاي هيئت علمي دانشگاه در فرايند ياددهي - يادگيري دانشجويان اشاره کرد که تلاش ها در جهت تضمين اثربخشي آن يکي از محورهاي مورد توجه شده (دولين و سامارا ويکرما٢، ٢٠١٠) و علاقه شايان توجهي را از جانب ذينفعان مختلف از جمله والدين ، دولت و رسانه ها کسب کرده است (شيائو و ويلکينز٣، ٢٠١٥).
با اين حال ، در بيشتر آن پژوهش ها يا عمدتا به کشف تلقيها از نقش استادان دانشگاه از منظر خود اعضاي هيئت علمي و نه ساير ذينفعان مهم همچون دانشجويان (به طور مثال : سليمي و رمضاني، ١٣٩٣) توجه شده است يا دانشجويان را به صورت کليتي عام و فارغ از برخي تمايزات مهم مانند تحصيل در مقاطع تکميلي يا کارشناسي يا رشته هاي اصطلاحا مربوط به علوم سخت يا نرم مطالعه کرده اند (به طور مثال : سالاروند و همکاران ، ١٣٩٤).
بنابراين براي رفع اين کاستيها، در اين پژوهش تلاش ميشود تا ملاکهاي ارزشيابي رفتارهاي اعضاي هيئت علمي دانشگاه در حيطه نقش آموزشي ايشان از منظر يکي از مهم ترين ذينفعان نظام دانشگاهي يعني دانشجويان مقاطع تحصيلات تکميلي در رشته هاي علوم انساني و براساس تجربه زيسته آنها فهم و تبيين شود.
در حالي که منطقي است متصور باشيم ادراکات دانشجويان و به صورت خاص دانشجويان تحصيلات تکميلي از جهاتي متفاوت از تلقيهايي است که اعضاي هيئت علمي دانشگاه از بايسته هاي رفتاري نقش آموزشي خود دارند و از اين رو، اين تفاوت ها در پژوهش هايي مشابه تحقيق ياد شده نيز مورد توجه قرار نگرفته اند.