چکیده:
در میان منظومههای پهلوانی شناختهشده، دو منظومه به نام فرامرزنامه وجود دارد، یکی فرامرزنامۀ بزرگ و دیگری فرامرزنامۀ کوچک. مصحّحان تاریخ سرایش این دو منظومه را به ترتیب سدۀ پنجم و سدۀ ششم دانستهاند. امّا در هر دو منظومه نشانههایی هست که با این تاریخ ادّعایی سازگاری ندارد. این نشانهها تا کنون به طور کامل بررسی نشدهاست امّا توجّه برخی از پژوهشگران را تا اندازهای جلب کردهاست. در این جستار پس از یادکرد نظرات پژوهشگران دربارۀ قدمت فرامرزنامۀ بزرگ و فرامرزنامۀ کوچک و سنجش و ارزیابی استدلالها و سندهای مربوط بدان، با تمرکز بر زبان این دو منظومه نشان داده شدهاست که هیچ یک از این دو اثر را نمیتوان از جملۀ متنهای پیش از حملۀ مغول به شمار آورد. کاربرد برخی از واژهها و ساختهای دستوری و به ویژه صورتهای آوایی در کنار برخی از دیگر نشانههای زبانی و ادبی موجود در هر دو متن پژوهشگر را بدین باور رهنمون میشود که باید در تاریخ سرایش آن دو بازنگری کرد و آن دو را از سرودههای سدههای هشتم هجری یا پس از آن دانست.
AbstractAmong the well-known heroic long poems, there are two called Faramarznameh, the first one the big Faramarznameh and the second one the small Faramarznameh. The editors of both texts have dated them as belonging to the fifth and the sixth centuries A.H., respectively. But in both works there are signs that are not compatible with these claimed dates. These signs have not yet been fully studied, but have attracted the attention of some researchers to some extent. In this article, after mentioning the opinions of researchers about the antiquity of the two works and evaluating the related arguments and documents, focusing on the language of these two poems, it is shown that neither of these two works can be regarded from pre-Mongol texts. In both works, the use of some words and grammatical constructions, especially phonetic features, along with some other linguistic and literary characteristics, leads the researcher to believe that the dating of both should be reconsidered and as a result, both of them should attributed to the eighth century A.H. or even afterwards.
خلاصه ماشینی:
در فرامرزنامه بارها یای مجهول با یای معروف قافیه شده است : فرستاده ای چست مرد دلیر بدو گفت ای با هش و عقل و ویر (فرامرزنامۀبزرگ ، ١٣٩٤: ٢٩) خروشی برآورد برسان شیر تو گفتی ز گیتی برآمد نفیر (همان : ٣٦) کنون داستان فرامرز شیر بپیوندم ای مرد دانش پذیر (همان : ٥٢) یکی برخروشید کای نرّه شیر سپهدار مردافکن و گردگیر (همان : ٦٥) ز بالا نگون گشت و آمد به زیر بلرزید دریا و کوه از نفیر (همان : ٢٠٧) خردمند نام آور و تیزویر به پای خود اندر دم نرّه شیر (همان : ٢٢٩) بیامد بغلطید بر خاک دیر چنین گفت کای داور دستگیر ٨٢ زبان و ادب فارسی دانشگاه تبریز، سال ٧٤، شماره ٢٤٤، پاییز و زمستان ١٤٠٠، ص ٧٧-٩٦ (همان : ٢٤٣) بدان زخم بازوی گرد دلیر همی آفرین خواند برنا و پیر (همان : ٢٤٨) بزد بر بناگوش گرگ دلیر گذر کرد از گردنش چوب تیر (همان : ٣٢٥) گذر کرد از سینۀ گور تیر برآمد به پیشانی نرّه شیر (همان : ٣٤٥) بدو گفت کز کار این نرّه شیر جوان میشود گونۀ مرد پیر (همان : ٣٥١) ورا نام کردند سام دلیر سرافراز و فرّخ پی و دلپذیر (همان : ٣٦٦) چو نزد تو از نیک و بد فرق نیست بر آن رای و دانش بباید گریست (همان : ١٩٦) همانا که از صد یکی بیش نیست چو او در جهان ناور کس نزیست (همان : ٣١٤) همانا که ماندند مردی دویست هزیمت غنیمت شمرد آنکه زیست (همان : ٢٧٠) همان بد به گیتی چه چیز است نیز کجا زو خرد باشد اندر گریز (همان : ١٩٣) این ویژگی مربوط به متن های نیمه EԹ دوم سدة هشتم و پس از آن است (عیدگاه طرقبه ای، ١٣٩٩: ٥٧٣- ٥٧٤، ٦٢٣، ٦٢٥- ٦٢٦).