خلاصه ماشینی:
"هرکس آتمن را بشناسد و درباره آن تفکر کند جهان را میشناسد زیرا آنچه در درون انسان و خورشید است تنها یک چیز است اگر انسان در وجود خود بررسی کند«هستی»مشاهده میکند این همان هستی است که در وجود هر انسان و جانداران و گیاهان و در هر حقیقتی یافت میشود و آدمی در برابر آنچه وجود دارد احساس میکند: که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو چنانکه معلوم است این خدا جنبه توحیدی ندارد بلکه«وحدت وجود»است بنابراین معرفت به چنین خدائی دانش سالک طریقت را نمایان میسازد و انسان چون دریافت با جانداران و گیاهان و طبیعت بستگی دارد،حیات و هستی دیگران را محترم میدارد و از قتل نفس و خونریزی اجتناب میکند زیرا با خونریزی و قتل مانع تکامل موجودات طبیعت گردیده است و این امر در اشعار فردوسی بطور مختصر و مفید جلوهگر است.
در شرح زندگی خسرو پرویز قیصر روم از خراد برزین درباره دین هندوان جویا میشود و چنین پاسخ میشنود که هندویان: بیزدان نگردند و گردان سپهر ندارد کسی بر تن خویش مهر ز خورشید گردنده بر بگذرند چو ما را ز دانندگان نشمرند هرآنکس که آتش همی برفروخت شد اندر میان خویشتن را بسوخت یکی آتشی داند اندر هوا بفرمان یزدان فرمان روا که دانای هندوش خواند اثیر سخنهای چرب آرد و دلپذیر بگوید که آتش به آتش رسید گناهش ز کردار شد ناپدید از آن ناگزیر آتش افروختن همی راستی داند از سوختن(6) در بخش نخست«رفتار نیک»همراه انسان است و در بخش دوم با کردار گناه انسان ناپدید میشود که مقصود همان کردار نیک است."