چکیده:
تردیدی نیست که دانش تفسیر در بستر تاریخی خود فراز و فرودهایی داشته و با گرایشها و مبانی و روشهایی متفاوت به نگارش درآمده است. یکی از روشهای مهم تفسیری، روش تفسیر قرآن به قرآن است. هرچند از گذشتههای دور به این روش تکیه میشده، اما منظور از تفسیر قرآن به قرآن در دوره معاصر به معنای استفاده قرآن در کنار استفاده از منابع دیگر به صورت عرضی نیست. بلکه مبنایی است که معتقد است قرآن در مدلول بیانی و ظاهری خود نیاز به غیر ندارد و این کتاب برای کشف و پردهبرداری از ظاهر کلام خود کافی است. بر این مبنا علامه طباطبایی این روش را نظریهپردازی کرده و در تفسیر المیزان سعی نموده آن را بکار برد، تا جایی که این روش با شخصیت والای ایشان بالندگی پیدا کرد و بسیاری از شخصیتهای قرآنی و از آن جمله شاگردان ایشان این روش را پاس داشتند. یکی از این کسان، آیتالله صادقی در تفسیر الفرقان است که به این روش روی آورده، که اگر در میان این بخش از تفاسیر و در تفسیر خود آیات، ملاحظه گردد، دارای گونهها و صورتهای مختلفی است که هر چند همگی متکفل بدست آوردن معنای اولیه و ابتدایی و ظاهر الفاظ و دلالتهای مطابقی و تضمنی و التزامی آن در کلمات قرآن میباشد، نه تأویل و یا تفسیر انطباقی، و یا پیبردن به لایههای معنایی و بطون قرآن که بسا در مراتبی از آن مختص ائمهٔ اطهار می-باشد، اما این واقعیت وجود دارد، که نه علامه و نه صاحب الفرقان در ارائه معنا به یک روش پیش نرفتهاند. این به چه دلیل است و چه اقتضائاتی دارد، در این مقاله سعی بر آن است که با بحثی مقدماتی در بارهٔ معرفی این روش و قلمرو آن، به پاسخ این پرسش بپردازد، و گونههای آن را مد نظر قرار داده و به مقایسه این روش در این دو تفسیر از نظر پیشفرضها، مبانی و روش بپردازد و با ارائه نمونههایی چند آثار و نتایج آن را نشان دهد. به همین دلیل پس از ذکر مقدمهای در تبیین این جریان، به قلمرو تفسیر قرآن به قرآن، اهمیت این بررسی با ذکر شواهد بیان میشود، آنگاه به تنوع استفاده از این روش و دلایل آن و سپس موارد کاربرد آن بازگو شده است.