"»5 سرسپردگی حزبی و صداقت قهرمان رمان«نان و شراب»اثر نویسندهء ایتالیایی، «اینیاتسیوسیلونه»،در فرازی از این داستان با خود واگویهای دارد که قابل تأمل است: «آیا ممکن است در زندگی سیاسی شرکت جست و خویشتن را در خدمت یک حزب گذاشت،و در عین حال صادق و صمیمی باقی ماند؟ آیا حقیقت برای من تبدیل به حقیقت حزبی نشده است؟آیا عدالت برای من عدالت حزبی نیست؟ آیا نفع حزب سرانجام بر هرگونه تمیز و تشخیص بین ارزشهای اخلاقی که به وسیلهء خود من نیز تا حد تعصبات خرده بورژوایی تنزل یافته،حاکم نشده است؟ بنابراین،آیا من از فرصتطلبی کلیسایی که در حال سقوط است نگریختهام تا گرفتار فرصتطلبی یک حزب بشوم؟ پس آن شور و شوق نخستین من چه شده است؟ آیا مقدم شمردن سیاست بر کلیه فعالیتهای دیگر انسانی و بر سایر نیازمندیهای روحی،موجب انحطاط و زوال زندگی خود من نشده است؟آیا مرا از سایر مشغلههای عمیقتر باز نداشته است؟»6 دانش عرضی و دانش عمقی در میان پارههای پراکنده اشعار آرخیلوخوس،سطری هست که میگویند:«روباره بسیار چیزها میداند، اما خارپشت یک چیز بزرگ میداند."