چکیده:
دين و جنگ دو پديدة نقش آفرين و کهن در تاريخ بشر هستند. دين در معناي حقيقي خود (اديان ابراهيمي)
نگاهي دوسويه به دنيا و آخرت (متافيزيک ) دارد. اين نگاه دوسويه منجر به شکل گيري دو نوع حکومت در طول
تاريخ شده است : دولت ديني و دولتي با دين دولتي. جنگ مرتبط با حالت اول ، مشمول قاعدة جنگ مقدس يا
جهاد است . اما در حالت دوم ، به طور ضمني تداعيکنندة مفهوم ايدئولوژي کارل مارکس ميباشد. در واقع
توجه دولت ها (به عنوان مجريان جنگ ها در طول تاريخ ) در حالت دوم به دين ، استفادة ابزاري از آن براي
تبديل قدرت عريان به اقتدار و قدرت مشروع است . در اديان «رسالت بنياد» (اديان ابراهيمي) توجه به تغيير
چهرة فرهنگي، اقتصادي و سياسي تاريخ بشر مدنظر است . اين جهان بيني موجد تعاملي پويا بين دين و تاريخ
(به معني تمامي جنبه هاي حيات بشر) شده ، که يک نوع از اين تعامل ، به شکل جنگ بروز يافته است . اين
مقاله با بررسي جوانب مختلف و مرتبط مسئلۀ دين و جنگ ، به تبيين رابطۀ دين و سياست (با توجه به رابطۀ
تنگاتنگ سياست با مسألۀ جنگ )، دين و انقلاب ، نقش تحولات فکري- فلسفي منتهي به جنگ در دنياي غرب ،
نگرش اديان مختلف به موضوع جنگ ، مفهوم جهاد، جنگ هاي مذهبي (از جمله جنگ هاي صليبي و فرقه اي
چون شيعه - سني و کاتوليک - پروتستان ) و ظهور پديدة صهيونيسم ميپردازد.