چکیده:
هدف: پژوهش حاضر با هدف تدوین مدل دلزدگی زناشویی بر اساس سبک های دلبستگی در افراد متاهل : با نقش واسطه ای تمایز یافتگی انجام پذیرفت. روش پژوهش: پژوهش به لحاظ هدف کاربردی طرح پژوهش توصیفی واز نوع همبستگی مدل یابی بود. جامعه آماری تحقیق حاضر شامل تمام زنان و مردان متاهل جوان بین 20-35 ساله مراجعه کننده به کلینیک های روانشناسی و مشاوره در سطح شهر تهران بود با استفاده از روش نمونه گیریدر دسترس 480 نفر(289 نفر زن، 191 نفر مرد) به عنوان نمونه انتخاب شدند، برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های مقیاس دلزدگی زناشویی پاینر(1996)، پرسشنامه تمایزیافتگی اسکورن و فریدلندر(1998)، پرسشنامه سبک دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید در سال (1990) استفاده شد. یافتهها: نتایج نشان داد بین تمایز یافتگی با دلزدگی زناشویی رابطه ی منفی و معناداری برقرار است و چون بین سبک های دلبستگی نیز با تمایزیافتگی رابطه برقرار است، بنابراین تمایزیافتگی در رابطه ی سبک های دلبستگی با دلزدگی زناشویی نقش واسطه گری دارد البته تمایزیافتگی تنها برای رابطه ی سبک اجتنابی با دلزدگی نقش واسطه گری دارد زیرا با دو سبک دیگر رابطه ی معناداری ندارد. همچنین مدل مفهومی پژوهش بین تمایز یافتگی و دلزدگی زناشویی رابطه منفی و معنادار وجود داشت و تمایزیافتگی در رابطه با سبکهای دلبستگی ناایمن (دوسوگر/اجتنابی) رابطه منفی دارد و از طرفی با سبک دلبستگی ناایمن رابطه مثبت و معنی دار دارد و در ارتباط بین سبک دلبستگی اجتنابی و دلزدگی زناشویی نقش میانجی داشت(p<0/05) نتیجهگیری: با توجه به رابطه سبک های دلبستگی و دلزدگی زناشویی همچنین با توجه به نقش واسطه ای تمایزیافتگی در رابطه سبک های دلبستگی و دلزدگی زناشویی نتیجه گیری می شود توجه به این دو متغیر در مداخلات پیش از ازدواج و زوجی مشاوران و روانشناسان حوزه خانواده در پیشگیری از اسیب های رابطه زوجین موثر است.
Aim: The aim of this study was to develop a model of marital boredom based on attachment styles in married people: with a mediating role of differentiation. Methods: In terms of the applied purpose of the research, the research design was descriptive and the type of correlation was modeling. The statistical population of the present study included all young married men and women between the ages of 20-35 who referred to psychology and counseling clinics in Tehran using the sampling method available to 480 people (289 females, 191 males) as a sample were chosen. Data were collected using the Pinner Marital Boredom Scale (1996), the Scorne and Friedlander (1998) Differentiation Questionnaire, and the Collins and Reed Adult Attachment Style Questionnaire (1990). Results: The results showed that there was a significant negative relationship between marital differentiation and boredom, Also, differentiation has a negative relationship with insecure attachment styles (ambiguous / avoidant) and on the other hand has a positive and significant relationship with insecure attachment style and has a mediating role in the relationship between avoidant attachment style and marital boredom (PConclusion: According to the relationship between attachment styles and marital heartbreak, and also regarding the mediating role of differentiation in the relationship between attachment styles and marital heartbreak, it is concluded that paying attention to these two variables in premarital and couple interventions by family counselors and psychologists is effective in preventing couple relationship damage.
خلاصه ماشینی:
دلزدگي زناشويي، سبک هاي دلبستگي، تمايزيافتگي کاربردي، ٣(١ پياپي ١٠): ٤٦٠-٤٤٥ مقدمه خانواده اساسيترين جزء جامعه و واحد اوليه در تعاملات انساني است که امکان تکرار نسل ها و پيوند فرد را به جامعه بزرگ تر فراهم ميکند (امورو، ٢٠١٨) بنابراين دستيابي به جامعه سالم ، درگرو سلامت خانواده و تحقق خانواده سالم مشروط به برخورداري افراد آن از سلامت رواني و داشتن رابطه هاي مطلوب با يکديگر است ( بيتر و بيرد، ٢٠١٦ )؛ اما عوامل متعددي ممکن است اين رابطه را دچار تعارض و به دنبال آن رابطه زوجين را تهديد کند، ازجمله عوامل تهديدکننده زندگي زناشويي ميتوان به دلزدگي زناشويي اشاره کرد (صدري دميرچي، فتحي و هاشمي مهر، ١٣٩٨)، وقتيکه زوج ها در برقراري ارتباط با يکديگر شکست ميخورند؛ در اين صورت صميميت و تعهد متقابل گسسته و دلزدگي زناشويي ايجاد ميشود (پناهي، جماراني، عنايت پور شهربابکي و رستمي، ١٣٩٦).
افراد داراي سبک دلبستگي دوسوگرا خود را به عنوان افرادي که به درستي از جانب ديگران درک نشده و داراي کمبود اعتمادبه نفس هستند، در نظر ميگيرند و از اين امر که ديگران آن ها را ترک کرده يا به طور واقعي دوست نداشته باشند، احساس نگراني ميکنند (مارکوس ، ٢٠٠٣) مطالعات مبتني بر آسيب شناسي تحولي نيز رابطه ي بين تجارب منفي اوليه ي تحصيلي و خانوادگي و مشکلات افراد بزرگسال در انجام تکاليف تحولي و مشکلات روان شناختي و شبکه هاي معيوب زناشويي را مورد تأکيد قرار ميدهند (يانگ ،کلاسکو و ويشار، ٢٠١٣ به نقل از زارع سلطاني و قمري، ١٣٩٥)؛ اما التجلت و اندرا ملتز (٢٠١٩) در پژوهش خود نشان دادند،افراد با سبک دلبستگي ناايمن (اجتنابي و دوسوگرا) در روابط بزرگ سالي خود سطح پاييني از رضايت ، تعهد و اطمينان را نشان ميدهند.