چکیده:
شفیعیکدکنی، زادۀ کدکن از توابع نیشابور کهن است. هم آثار پژوهشی او بهگونهای قابل توجّه به نیشابور تاریخی پیوند خورده است، و هم وی در گفتار خویش، بر پیوند خود و نیز کدکن به نیشابور تاکید دارد. شعر آیینۀ روشنتری است برای انعکاس باورها و عواطف شاعر در لحظاتی که پرتو وجودی او سایۀ هیچ مصلحتی را برنمیتابد. در این پژوهش، با بررسی تمام هفده دفتر شعر شفیعیکدکنی، که در سه مجموعه و طی چند دهه چاپ شده است، در جستوجوی نیشابوری بودیم که در ذهن و ضمیر و باور و آرزوهای شفیعیکدکنی انعکاس یافته است. آنچه بهدست آمد این بود که «نیشابور» در شعر شفیعی از یکسو همان ابرشهر عظیم فرهنگی ـ علمی سترگ تاریخ ایران است و از دیگر سو،کلمهای ست نمادین که در شعر او بهجای «ایران» با تمام مفهوم وسیع و عمیق بهکار گرفته میشود.
خلاصه ماشینی:
در این پژوهش، با بررسی تمام هفده دفتر شعر شفیعیکدکنی، که در سه مجموعه و طی چند دهه چاپ شده است، در جستوجوی نیشابوری بودیم که در ذهن و ضمیر و باور و آرزوهای شفیعیکدکنی انعکاس یافته است.
تحلیل ابعاد این موضوع، خود نیازمند تدوین مقالهای دیگر است و آنچه اکنون موضوع سخن ماست، برمیگردد به دغدغههای شاعرانه اصیلْ مردی خراسانی که قریب هشتادسال پیش در بطن و قلب خراسان پرافتخار تاریخی و فرهنگی، یعنی کدکن نیشابور تولّد یافت و نهتنها در تمام فراز و فرود این قرن پر تحول، سلوکی آگاهانه در شاهراه جریانهای فرهنگی، علمی، سیاسی و اجتماعی داشت، که نقبی بزرگ نیز به تاریخ گذشته ایران زد و مایههای انبوه آن، وی را سرشار از معرفت و معنا کرد؛ چیزی که شما نشانههای بارز آن را در تمام هفده دفتر منتشرشدۀ او بهوضوح میبینید.
او عمری با مردم این سرزمین زیسته است، تا تمام دغدغههای ایرانی مسلمان را از مویه و شادی، جدّ و جهد، رنج و راحت، خیال و اندیشه، آرمان و آرزو، بیان دارد؛ گاه مرثیههای سرو كاشمر را میخواند، گاه در كوچهباغهای نشابور سرشار از ترنم مجنون میشود، گاه زمزمه و شبخوانی میكند، از زبان برگ سخن میگوید، غزلی برای گل آفتابگردان میسراید، خطی ز دلتنگی ترسیم میكند، در ستایش كبوترها سخن میگوید، یا در جستوجوی طفلی به نام شادی است که گم شده و دیری است نشانهای از او در این سرزمین نیست.