خلاصه ماشینی:
"آقا تقی که به جرم دعوای ناموسی با عدهای خارجی در بازداشت است کنجکاوی نشان میدهد و سرکار شعبون اولین مظنون را به دفتر پاسگاه میآورد:«درا»!«درا»کارت ویزیت خودش را نشان میدهد،اما از آنجایی که زبانش را کسی نمیفهمد، میفرستند پی خانم مقدم که زبان خارجه بلد است.
نکتهای دربارهی زمان رویداد نمایشی «میتوان موقعیتی را تصور کرد که در آن،زندگی اکثریت مردم زیر فشار باشد و از این وضعیت اضطراری به شدت احساس اهانت و تحقیر کنند قشر حاکم نیز به دلیل خطراتی که میتواند متوجه امتیازات و یا مواضع قدرتش بشود قادر یا مایل به رفع و رجوع مشکلات نباشد.
یک نکتهی آموزشی انتخاب زمانی اینچنین آشفته،دست نویسنده را-بدون اینکه چیزی رو کند-باز میگذارد تا اشخاصی خیالی چون «دراکولا»،«سیندرلا»،«اریش»و غیره را داخل نمایش کند؛و دیگر اینکه میتواند به وقتش رفتار آدمها را توجیه کند؛مثلا شهین خانم بشود رییس پاسگاه یا آقا تقی زندانی در سلولش را باز کند و آزادانه به صحنه بیاید.
؟ بدین ترتیب فرآیند سرکوبی آرزوها و سائقهها در اشخاص نمایش بدل به ترس میشود!اما چرا ترس،نه وحشت؟ مضمون وحشت عبارت است از تشخیص کموبیش واقعی از درجهی مخاطرات نهفته در وضعیتی خاص که مورد ارزیابی قرار میگیرد.
از دیگر مواردی که میتوان برشمرد ایجاز در زبان نمایش«شبی در طهران»است؛مثلا وقتی آقا تقی به دربار زنگ میزند بدون معطلی به تلفنچی میگوید:شاهو کار داشتم که تنها با سه کلمهی کوتاه هم عمل قوی نمایشی،هم نشانهگذاری شخصیت،هم تشریح شخصیت را به دست میدهد،و هم از زبان ساده و روانی استفاده کرده که به راحتی جذب میشود."