چکیده:
هدف پژوهش حاضر بررسی روشهای آسیبزا در تربیت، بر انحراف جوانان است. روش پژوهش کیفی (توصیفی و تحلیلی) بوده و نتایج حاکی از آن است که بهکارگیری شیوههای تربیتی آسیبزا چون تربیت همراه با خشونت، تربیت جنسی نامناسب، تربیت تحمیلی، تربیت ناهماهنگ در گفتار و رفتار و تربیت دینی غلط که ارتباط وثیقی با عوامل شناختی، تربیتی، روانی و فرهنگی - اجتماعی حاکم در جامعه و بهخصوص مُربی دارد، میتواند نقش مؤثری در شکلگیری انحرافات جوانان مانند گرایش به خشونت و بیثباتی در اندیشه، گرایش به انحرافات جنسی، مخالفت با ارزشهای عرفی و اخلاقی، دینگریزی و پوچگرایی داشته باشد. برای جلوگیری و رهایی از این پیامدهای مخرب فکری نیز، باید آسیبشناسی عمیقی از عوامل و بسترهای شکلگیری تربیت آسیبزا صورت گیرد و به مسئله جوانی و مولفههای تربیتی خاص آن، توجه بیشتری شود. از سوی دیگر، والدین و خانواده، به دلیل نقش پررنگی که در امر تربیت دارند، باید به دانش و مهارتهای تربیتی صحیح مجهز شده و در بعد اجتماعی نیز کاستیهای تربیتی رفع گردد. بکارگیری تربیت عقلانی و تربیت فطری نیز نقش پررنگی در جلوگیری از انحرافات فکری در جوانان دارد.
The purpose of the present study is to review the impact of damaging methods in education on the deviation of the youth. The research method is qualitative (descriptive and analytic) and the results indicate that using damaging methods in education such as violence, inappropriate sex education, imposed education, inconsistency between what we say and how we behave, and fallacious religious education are deeply related to cognitive, educational, mental, and cultural-social factors in society, especially of the instructor and that they all can have an effective role on the formation of the youth deviation like tendency to violence, thinking instability, sexual deviation, opposition to customary and moral values, apostasy, and nihilism. In order to prevent and release ourselves from such destructive intellectual consequences, it is necessary to conduct a deep pathology about the causes and background of damaging education and pay more attention to youthfulness and its particular educational components. On the other hand, parents and family members, due to their important role in upbringing, should be equipped with appropriate skills and knowledge and also lack of education in social aspects be removed. Applying rational and innate education also has a significant role to prevent intellectual deviation among youngsters.
خلاصه ماشینی:
روش پژوهش کيفي (توصيفي و تحليلي) بوده و نتايج حاکي از آن است که به کارگيري شيوه هاي تربيتي آسيب زا چون تربيت همراه با خشونت ، تربيت جنسي نامناسب ، تربيت تحميلي، تربيت ناهماهنگ در گفتار و رفتار و تربيت ديني غلط که ارتباط وثيقي با عوامل شناختي، تربيتي، رواني و فرهنگي - اجتماعي حاکم در جامعه و به خصوص مربي دارد، ميتواند نقش مؤثري در شکل گيري انحرافات جوانان مانند گرايش به خشونت و بيثباتي در انديشه ، گرايش به انحرافات جنسي، مخالفت با ارزش هاي عرفي و اخلاقي، دين گريزي و پوچ گرايي داشته باشد.
در اين ميان ، شناخت آسيب هاي تربيتي و به ويژه آسيب شناسي شيوه هاي آسيب زاي تربيتي، از اهميت بسياري برخوردار است ؛ زيرا به کارگيري شيوه هاي آسيب زاي تربيتي، امر تربيت جوانان را بينتيجه ميسازد و حتي آنان را از مسير رشد و کمال منحرف ميکند و سبب شکل گيري انحرافات فکري در آنان ميگردد (باقري، ۱۳۹۵، ج ۲، ص ۱۰۶).
حال اگر اين مسئله ، در کنار بي توجهي به امر تربيت جوانان و به کارگيري ِ روش هاي نامناسب تربيتي نسبت به جوانان در خانواده و اجتماع ، ضميمه گردد، طبيعي است که امروزه ، شکل گيري و رشد روزافزون انحرافات فکري در نسل جوان جامعه مشاهده شود.
لذا اهميت اين مسئله سبب شده است در اين پژوهش به روش کيفي و با به کارگيري رويکرد ِ توصيفي - تحليلي ، به بررسي و تحليل آثار و پيامدهاي به کارگيري شيوه هاي آسيب زاي تربيتي در ِ شکل گيري انحرافات فکري جوانان ، پرداخته شود.