چکیده:
شعری در درس هشتم فصل چهارم زبان فارسی که به نام ادبیات پایداری است، از شاعر به نام میهنمان؛ -دکتر مهدی حمید شیرازی -آورده شده. این مقاله به بررسی و نقد شعری میپردازد که از سال 1376 تا به امروز، در کلاسهای زبان فارسی به عنوان شعری از ادبیات پایداری آموزش داده میشود. در شعر حمیدی، رنگ غنایی چیرگی دارد و پس از آن، مضمونهای اجتماعی و وطنی در آن جلوهگرند. یکی از قطعات بسیار وطنی او که در قالب «دوبیتی پیوسته» سروده شده، قطعة «در امواج سند» است که در آن خاطرة شکوهمند دلاوریهای جلال الدین خوارزمشاه را در برابر سپاهیان ویرانگر مغول به زبانی روشن و پر احساس به تصویر کرده است. (یاحقی، 1381) در این مقاله به نقد تاریخی و روان شناختی این شعر پایداری پرداخته میشود.
خلاصه ماشینی:
این ابیات انتخاب شده را در ذیل به آن اشاره میکنیم: به مغرب، سینه مالان قرص خورشید نهان میگشت پشت کوهساران فرو میریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزهها و نیزه داران *** نهان میگشت روی روشن روز به زیر دامن شب در سیاهی در آن تاریک شب، میگشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی *** اگر یک لحظه امشب دیر جنبد سپیده دم جهان در خون نشیند به آتشهای ترک و خون تازیک ز رود سند تا جیحون نشیند *** به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده،ایران کهن دید در آن دریای خون، در قرص خورشید غروب آفتاب خویشتن دید *** چه اندیشید آن دم کس ندانست که مژگانش به خون دیده تر شد چون آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد *** در آن باران تیر و برق پولاد میان شام رستاخیز میگشت در آن دریای خون در دشت تاریک به دنبال سر چنگیز میگشت *** بدان شمشیر تیز عافیت سوز در آن انبوه، کار مرگ میکرد ولی چندانکه برگ از شاخه میریخت دو چندان میشکفت و برگ میکرد *** میان موج میرقصید در آب به رقص مرگ، اخترهای انبوه به رود سند میغلطید بر هم ز امواج گران کوه از پی کوه *** خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود دل شب میدرید و پیش میرفت از این سد روان در دیده شاه ز هر موجی هزاران نیش میرفت *** ز رخسارش فرو میریخت اشکی بنای زندگی بر آب میدید در آن سیمابگون امواج لرزان خیال تازه ای در خواب میدید *** شبی آمد که میباید فدا کرد به راه مملکت، فرزند و زن را به پیش دشمنان استاد و جنگید رهاند از بند اهریمن، وطن را *** شبی را تا شبی با لشکری خرد ز تنها سر، ز سرها خود افکند!