چکیده:
اختلافنظرها دربارة حقوق بشر برخاسته از اختلاف در مورد مبانی آن است و این اختلاف در مبانی» منجر به شکلگیری مکاتب
فلسفی گوناگون و دیدگاههای مختلف شده است. مبانی انسانشناختی حقوق بشر بحث مهمّی است که تاثیر مستقیم در ذیحق
نمودن انسانها دارد. مکاتب غربی بهطورکلی نگاه اومانیستی و مادّی گرایانه به انسان داشته و منکر مبدا و منتهای جهان هستیاند و
بهتبع آن حقوق وی را بر مبنای لذتگرایی و عقلگرایی و فردگرایی مطرح میکنند؛ درحالیکه مکتب حقوقی اسلامء انسان را
موجودی دارای کرامت ذاتی و اکتسابی و بهرهمند از فطرت آلهی و استعدادهای خدادادی میداند و ازاینحیث. انسان ذاتا خداپرست
و کمالطلب است. در پژوهش حاضرء مبانی انسانشناختی حقوق بشر با روش توصیفی و تطبیقی میان مکتب حقوقی اسلام و مکاتب
غربی بررسی شده است. یافتههای پژوهش مزبور نشان میدهد که مکتب حقوقی اسلام نگاه جامع و شایستهای نسبت به انسان دارد
و بر مبنای توحید و کمالطلبی و کرامت انسانی» حقوقی منطبق با نیازهای واقعی ویء به او مدنظر میگیرد. از دید این مکتب. کمال
اکتسابی انسان معیار واقعی برای محق دانستن انسان است که با تقوا به دست میآید. انسانها دارای استعدادهاییاند که هر یکی از
آنء حقی را برای او ثابت میسازد که هیچکس حق سلب آن ندارد. مکاتب غربی در کشف نیازهای انسان و پاسخگویی به آنء جایگاه
ویژهای به عقل داده و ادعا دارند که عقل آنسان توانایی بیحدومرز در کشف نیازهای آنسان دارد و ازاینرو حقوق بشر را بر مبنای
خردگرایی و لذتگرایی تدوین کردهاند. انسان در نگاه مکاتب غربی همواره محق بوده و تکلیف برای او محدودیت قلمداد میگردد و
برایناساس» انسان خالق خویش پنداشته شده و تمام حقوق آن بر مبانی امیال و خواستهای خودش تعیین میشود و نیازی به وحی
ندارد.