خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) شعر شهین محمدی دبیر ریاضی دبیرستانهای تهران معلم!تشنهام پرالتهابم تو سرمشقی بده از درس آبم دری از روز را بگشا به رویم ببر تا قلههای آفتابم قلم را آشنای دست من کن بده پیوند با درست و کتابم به چشمم شعر بیداری بیاموز برون کن تا ابد از شهر خوابم سراپا جوششم،شوقم،سئوالم ببر با خود به دنیای جوابم بتاب امروز بر من نور ایمان که فراد من به تاریکان بتابم ثریاسفیدپر یادداشتهای پراکنده یک معلم خورشید معلم در نگاه بچههای کلاسش طلوع میکند،در چشمهای شاد و آسودهء آنها، در نگاههای نازپروردهشان،در نینی خانهء سیاه و غمزدهء آنها در چشمهایی که پلکهایش از زور گریهء شبانهورم کرده و به قرمزی گرائیده است."