خوان نعمت - مجله رشد معلم ادب و هنر

"این را گفتم و از کنارش گذشتم و به سوی ته خیابان قدم برداشتم، جنگل عمیق و غبارآلود با رنگهای سرخ و زرد و نارنجی شرمگینانه‌ آمدن پاییز را خبر می‌داد. 2lمدیر دست روی عکس کاج سبز روی در گذاشت و آهسته‌ بازش کرد و من از لای در کله‌های تراشیده و کوچک سی چهل پسر بچه را دیدم که ایستاده‌اند و همه به سوی در سرک می‌کشند. » به سوی تخته‌سیاه رفتم،گچ کوچکی کنج آن بود،برداشتم و روی تخته‌سیاه تکاندمش و برگشتم،اما بچه‌ها هنوز ایستاده بودند و خیره نگاهم می‌کردند. از لای پنجره به بیرون‌ نگاه کردم که تابلوی سفید اداره جنگلبانی توی چشمم زد و وقتی‌ نگاهم بالا رفت،جنگل را دیدم که با رنگهای زرد و سرخ و نارنجی‌اش‌ شرمگینانه از آمدن پاییز خبر می‌داد."