خلاصه ماشینی:
"مأموریت ما در طوایف مختلف و صحبت با توشمالان و کدخدایان از همه جهت به نحو احسن پ1یرشفت داشت زیرا هنوز تبلیغات انگلیسها و شیخ خزغل و والی پشتکوه علنی نشده و پرده پاره نشده بود یکی از نظامیها که اهل بروجرد بود بمن گفت چندی قبل مقدار زیادی اسلحه از بختیاری آورده به لرها و طوایف مختلف فروختهاند و مقدار زیادی هم طایفه جودکی و مراد خان خریدهاند بمرحوم سرهنگ قضیه را گفتم و بعنوان رفع خستگی و پیبردن به اصل موضوع روز بعد را هم در جایدر توقف و بنده با محمد میرزا خان برادر مراد خان که جوان 17 و 18 سالهای به نظر میرسید بعنوان شکار دراج و کبک به کنار رودخانه رفته ضمن صحبت محمد میرزا خان گفت یک نفر بختیاری مقدار زیادی اسلحه آورده به طوایف قلاوند- پرانوند-میرزاوند-و پایی گرمسیری فروخته و مقداری هم به ما فروخت و چون تاجر بود در عوض گاو و گوسفند و بز و میش از ما گرفت چند نفر چوپان هم از طایفه ما اجیر کرد که گوسفندها و احشام را تا درفول همراهی کنند ولی بیچاره در پل تنگ ده فرسخی مریض شده احشام را پس فرستاده و پیغام کرده بود بنام امانت نزد شما باشد."