خلاصه ماشینی:
"مونا وسط کلاس ایستاده بود و کتابهای بچهها را به این طرف و آن طرف پرت میکرد.
چند لحظه نگذشته بود که دیدم یکی از دانشآموزانی که کنار مونا مینشست با صدای بلند و به لحن شکایتآمیزی گفت: «خانم اجازه:مونا کار بدی کرده است!»او را به سکوت دعوت کردم و خواستم که تمرین اول را حل کند.
چند نفر از بچهها داد زدند:«خانم اجازه:مونا شکل شما را کشیده است!»حسابی داشتم از کوره در میرفتم که خودم را جمعوجور کردم.
«مونا جان این کار به نظر شما خوب است که آدم موهای دوشتش را بگیرد و بکشد؟»با تندی گفت:«موهایش را گرفتم و خوب کاری هم کردم!» از این حرف سرم داشت گیج میرفت که باز به خودم مسلط شدم و بالبخندی صورت او را لمس کردم و سه بار به حالت نوازش،به صورتش دست کشیدم و گفتم:«نه دخترم،میدانی که این کار خوب نیست."