خلاصه ماشینی:
"آنشب نصف مردم دیه از زن و مرد خواب دیدند بعضی خوابها تعبیهء الخیال بعضی هم چنانکه عادت عوام است برای اینکه از هم عقب نمانند خوابها ندیده نقل کردند و پایهء امامزاده محکم شد مردم دیه جمع شدند یکی خشت مالید یکی آجر سائید یکی گچ پخت یکی بنا شد و دیگری عمله هنوز درون حرم را تمام نکرده بودند که حاکم فارس هم پیروز شد برگشت و بکربر قبر امامزاده1آمده پیاده شد و بمردم گفت با عقیدهء صاف کرده اینجا بیائید که این مقام بس مقدس و این مزار بسیار مجرب است زیرا من بایست بتیغ جلادان شاهی مقتول شوم بالعکس مقبول شد بسب نثری که در اینجا کردم آنگاه زمین ادب بوسید و از زیارت کره خر ناهق بزیارت کرهخر ناطق آمده صد اشرفی تقدیم کرد و امامزاده چنان شد که صینش در همهء اطراف پیچیده مردم دسته دسته آمدند و نذورات آوردند و آنجوان که همه تقرب او را بحضرت خر کره تصدیق داشتند نذورات را میگرفت و چنان کارش بالا گرفت که اربابش از قریهء خود بدین قریه آمده شش یا هشت فرسخ راه پیمود که بفهمد چه خبر است چون وارد شد خادم جدید بخادم قدیم مراسم تعظیم و تکریم بجا آورده او را بخانه برد و چون سفره گسترده شد خادم قدیم قسم یاد کرد که دست بخوانت دراز نکنم مگر اینکه راز را باز گوئی خادم جدید قصه را چنانکه گذشته بود باز گفت و خادم قدیم خندان شده گفت بتو نگفتم که این کره خوش سو و نیک نژاد است."