خلاصه ماشینی:
"با خود فکر میکرد: «نه،انصافا این مد خوبی است.
هرچند که من اصولا با مدها میانهء خوبی ندارم ولی حاضرم اعتراف کنم که این مد خوبی است.
» «هرچند این یکی مد خوبی است اما یکبار پیدایش شده و معلوم هم نیست چه کسی آن را باب کرده...
» امروز بعد از یک وقفهء طولانی،که وارد کلاس شده و حضور و غیاب را شروع نموده بود، تا به حال نام هرکس را که خوانده بود،به جای حاضر،گفته بود:«عبد الله»!مثل جبههها.
در دل با خود صحبت میکرد: همین تکرار،باعث خنده و مزاج کلاس خواهد شد و من دلیلی برای مخالفت با این مد پیدا میکنم...
لبانش را روی هم فشرد،نفسی تازه کرد و نگاهش را مثلمیخی روی نام نفر شمارهء بیست کوبید.
اما وقتی سه بار نام نفر شمارهء بیست را خواند و صدایی از هیچکس نشنید،آرام سر بلند کرد و به میز آخر ردیف چپ کلاس خیره شد."