خلاصه ماشینی:
نبرد نیکوبد و پیکار فرشته و اهریمن-که در(فاوست)او بکمال خود رسید-در تمام دوران عمرش موضوع مهمی برای تفکر فلسفی بود.
در سراسر زندگانی نسبت بخود و دیگران همیشه جوانمرد بودهام و در تمام فعالیت هایی که در این کرۀ خاکی کردهام همواره هدف و نظر من خیلی بالا بوده است.
گوته بزادگاه خود باز گشت و درین زمان که مریض بود تحتتأثیر دوشیزه«کلتانبرگ» گرایشی بعرفان یافت.
وی نخست یک گوته اجتماعی بود که خود را«گوته کارناوال»میخواند،زیرا این گوته مشاور دادگاه سلطنتی(ویمار)بود؛با شاهزادگان و اشراف نشست و برخاست می- کرد.
»({P3P})ولی گوته پهلوان پرشوری بود و سخافت محیط کار خویش را بخوبی دریافته بود:«دلیرانه تحقیر خود را نسبت بدادگاه سلطنتی آشکار میکرد و جدا معتقد بود که حقوق را جز از«همر»»و«پیندار»نمیشود آموخت.
»({P4P}) گوته در این زمان سرگرم عشق بود.
گوته که بپایۀ بلند مقام شکسپیر معرفت یافته بود میخواست خود شکسپیر آلمان شود.
«با اینکه گوته عقیده داشت که شاهکارهای شکسپیر برای نمایش دادن مناسب نیست نمایشنامۀ(رمیو،جولییت)را از وی اقتباس کرد.
»({P2P}) گوته برای بکار بستن پند(هردر)پس از خواندن آثار شکسپیر بسرودن اشعار عامیانه و شکست مکتب توفان احساسات پرداخت و بمنظور توفیق کافی در این راه ناگزیر افکار خود را با محیطش وفق داد.
در سال 1774 آوازۀنام گوته همۀ اروپا را فر گرفت زیرا(رنجهای ورتر جوان)درین سال انتشار یافت.
»({P3P}) با انتشار(رنجهای ورتر جوان)گوته بمراد خود رسید و شکسپیر آلمان شد،زیرا این داستان شورانگیز را با درام(رومیو جولییت)از لحاظ شدت تأثیر و لطافت عواطفی که در آن وصف شده برابر میخواندند.