خلاصه ماشینی:
"چون دگر پیر شدم،دست ز تعلیم کشیدم تا که در خانه مگر گوشهء راحت بگزینم غافل از اینکه تهیدستی من در سر پیری نکند خانهنشین،بلکه کند خاکنشینم آرزویی که همه عمر به دلت داشت زن من فقط این بود که یک خانه ز خود داشته باشد تا جگرگوشهء او،چون پی شوخی بخروشد مالک خانه به سختی جگرش را نخراشد (به تصویر صفحه مراجعه شود)(به تصویر صفحه مراجعه شود) در اتاقی که پیاش بود بر آب از اثر نم همسر من بهء روماتیسم گرفتار شد آخر مردو،تا آنکه نماند به دلش حسرت خانه خانهء گور،پس از مرگ بر او گشت مقرر زنده ماندم من و،زان خانه شدم رانده به خواری لیک او مرد و به صد عزت از آن خانه به در شد زیر خاک است و مرا،بهء زیر خاک نبیند که چسان زندگی من پس از او،زیر و زیر شد دخترم رفته پی درس پرستاری و خواهد که ز چنگ مرض ابنا وطن را برهاند پسرم گشته سپاهی و بر آن است که روزی به وطن خدمت شایسته کند،گر بتواند در سر دوستی میهن و غمخواری مردم تاکنون طی شده عمر من و اولاد و تبارم کرده خدمت به وطن پیرم و اندر وطن اکنون آنقدر جای ندارم که در آنجا به سرآرم!"