خلاصه ماشینی:
"امید است آنچه هم در این گفتار بدان افزودهام استاد انرا پسند افتد معظم لهاست شگفتا بچه چیزها بندند از یک آرتیکل بیقابلیت هم نمیگذرند ضمیر جمع یا آرتیکل که دیگر مایه ندارد اینکه کاخ چند اشکویه یا ساندویچ خاویرا و مغز اردک با کادبلاک 49 و 50 نیست که بهمه نرسد برای نهنه حسن و فاطمه سلطان هم معظم لها بنویسید بایشان هم شما بگوئید کم که نمیاید این آرتیکل بصورت صفت بسیار زشت و زمخت و با اینحال بیهوده است آرتیکل باید خیلی ساده و کوتاه بصورت پیشوند یا پسوند باسم بچسبد نه بصورت صفتی کت و کلفت و نتراشیده و نخراشیده مانند موما الیه،معزی الیه،معظم له گذشته ازین این آرتیکلها چنانکه گفتیم بیشت زبان را اسیر دستور زبان عرب میکند کسیکه پارسی مینویسد باید صرف عربی را بداند تا در مفرد و تثینه و جمع و مذکر و مؤنث در نماند.
آری گاه باقتضای بلاغت معرفه را نکره انگارند و بدان نشانهء نکره افزایند چنانکه گاه بآخر اسم خاص«ی»پیوندد و در اینصورت اسم خاص را در«نامیده بآن اسم»بکار برند یا در مانندهایش چنانکه درین شعرست موسییی نیست که دعوی انا الحق شنود ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست یعنی هر درخت زمزمهء انا الحق دارد ولی کسی چون موسی نیست که بشنود و چنانکه درین شعرست چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد موسییی با موسییی در جنگ شد یعنی یکی چون موسی با دیگری چون موسی و مانند این شعر که گویا از شاعری بنام کلانتر شیرازی است که در سفر حج بنجد که رسیده جوانی خوب روی دیده باو دلباخته و غزلی درباره او ساخته که یک شعرش اینست و درین شعر شاعر او را یوسف گرفته و به یعقوب پیغام میدهد که پسرت را در نجد یافتم."