خلاصه ماشینی:
"لغت فارسی تا ظن نبری کز توجدا خواهم شد و ز بند بلای تو رها خواهم شد و نیز: افسوس که دل نزد تو میباید ماند و ز پیش تو بیمراد میباید رفت 2 و نیز: دل ز دست غمت بجان آمد با غمت بر نمیتوان آمد 3 حرف«و» الف-«و»اصلی در اول کلمه مانند:ورامین،وساده(بالش)،واله.
ب-«و»اصلی ملفوظ بین کلمه مانند:دونده،رونده،جوان،روان(بمعنی جان).
تبصره:1-در فارسی برخلاف عربی الفاظ یکحرفی نیز یافت میشود مانند امثلهء بالا و«که»و«سه»و«دو»و«تو»که(و)و(ه)فقط برای نشاندادن حرکت ماقبل است (خواه ضمه خواه کسره)و در حقیقت باید گفت حرکت بصورت حرف درآمده است.
هـ-«و»معدوله که بعد از حرف«خ»نوشته میشود یعنی از این حرف عدول کرده بحرف دیگر متکلم میشوند که فائدهء آن نشان دادن فتحهء مخلوط بضمه است و با 9 حرف کتابت میشود،1-با الف مانند خواب،خواجه.
حرف هـ دو قسم است 1-اصلی 2-زائد 1-اول-هاء اصلی که در بیان میآید و در کتابت نیز نوشته میشود مانند نه 9 ده 10 یازده الی نوزده،راه-چاه-کوه-اندوه-زره-گره و جز آنکه هاء ملفوظ است هنگام جمع با(ها)چنین نویسند دهها،راهها-چاهها-کوهها- اندوهها-زرهها-گرهها."