چکیده:
انسان مدرن در کنار جهان قرار دارد، نسبت به گذشته و تاریخ احساس بینیازی میکند و خود را در نقطه اوج و کمال میبیند. از نگاه او، گذشته متروک
است و همین غرور فریبنده باعث شده است که انسان مدرن از دین و اعتقادات فاصله بگیرد و به آرمانهایی چون توسعه تکنولوژی، دموکراسی
اجتماعی و تضمین منافع اقتصادی دل ببندد. اما وقوع تحولاتی چون احساس پوچی از درون و بروز جنگ جهانی در بیرون باعث شد تا این انسان در
یک وضعیت عدم اطمینان فرو بیفتد. راه برون رفت از این وضعیت، به اعتقاد نویسنده، توجه دوباره انسان به ارزشهای دینی است. البته نه آن دین
مادی شده انسان مدرن، بلکه دینی که منشاء الهامات و فیوضات الهی باشد.
خلاصه ماشینی:
"در حقیقت، او تنها موقعی سراسر مدرن است که کاملا در کنار دنیا قرار گیرد و همه آن چیزهایی که متروک شدهاند، در پشت سر وی قرار گیرند و اعتراف میکند که در مقابلش هم یک وضعیت تهی و خنثی قرار دارد؛ وضعیتی که در آن امکان رشد چیزی وجود ندارد.
ما باید بدانیم که هر چند این موضوع حقیقت دارد که انسان مدرن اکنون در اوج قرار گرفته است، اما او هم فردا پشت سر گذاشته خواهد شد؛ او در واقع در پایان یک عصر قدیمی توسعهخواهی قرار میگیرد.
انسان مدرن تمام اطمینان خاطر ماوراءالطبیعی خود را نسبت به برادر قرون وسطاییاش از دست داده است و به جای آن، آرمانهای امنیت مادی، رفاه همگانی و انسانگرایی را ایجاد کرده است.
چنین گرایشی در زمان حاضر به علم روانشناسی، نشانه این است که انسان چیزی را از زندگی روانی و باطنی خود انتظار دارد که نمیتواند آن را از دنیای بیرونی دریافت کند: وظیفهای که ادیان ما بدون شک باید بدان بپردازند."