خلاصه ماشینی:
"وی معتقد است که برای توضیح چارچوبهای تئوری انقلاب اسلامی باید به جنبه فلسفی آن به عنوان زیرترین لایه که تفکر صدرایی است توجه کنیم.
در فلسفه سیاسی امام قدسسره نمیتوانیم تعیین کنیم چه چیزی اسلامیت و چه چیزی جمهوریت و یا چه چیزی حقانیت و چه چیزی مقبولیت است.
در تئوری جمهوری اسلامی حضرت امام، فلسفه سیاسی جدیدی نهفته، که بر اساس آن، مشروعیت آمیزهای از دو مؤلفه حقانیت و مقبولیت است.
جامعه نیز برای خود موجودیتی دارد که در تعامل با دین است و برای اداره جامعه، باید به این تعامل توجه داشته باشیم.
صرفا هم پایبند به پاسخ فلسفه سیاسی عرب نیست که در تعارض با نگاه افلاطونی است؛ به عبارت دیگر عدهای از فیلسوفان تاریخ سیاسی غرب قائل به ویژگی اشخاص حاکم بودند که مدنظرشان فیلسوف شاه بود.
این دیدگاه جمع میان نظریه فیلسوف شاه و چگونگی اداره و شیوه حکومت است."