"«»«» دو شعر از بریتن باخ سوسک سرگین کسی از شما در این جمع تاکنون سوسک سفید دیده است؟ من هم ندیدهام.
اما مخلوق دهشتناکی است، مثل یک هیئت مبلغین در افریقاست با آن کلاههای ایمنی و عینکهایی که شیشهشان تار است.
سوسکهای سفید در اتاقهای روشن زندگی میکنند:همرنگ آنجا تودهای نور آفتاب متحرک روی دیوار آب بالا، مواظب این سوسک سفید باش با آن نیشش/با آن کیسهی زهرش چشم و گوش خود را خوب باز کن،یادت باشد حتما شب هنگام به دقت زیر تختخواب را نگاه کنی.
در وضعی درخور مردن به سوی جماعتی میروی که میخواهند افق را مشتعل کنند در جستجوی هویت خویش با این آگاهی که با دو دست پر از آتش سیاه به خانه برمیگردی.
باد اتاقها را افسون میکند.
شاید این سرزمین مادری را شنهای سپید بیاعتنایی بپوشاند.
تاریخ هچون انگشتان روی یک دست،سنگین است.
*** تاریخ مثل مارهایی که در آستین پیچ و تاب میخورند سنگین است.
باد اتاقها ما را به وجد میآورد."