خلاصه ماشینی:
"من اگر راست بگویم باید کاری کنم یکبار هم شده یکی از اون بیستها را قاب بزمن تا بفهمم چه مزهای دارد.
ایزدی هم سر کلاس طوری مینشیند که جای بغلدستیهایش کم میآید و هر چی که به خانم میگویند-با وجودی که حتی نمرههای 18 و 19 هم میگیرد-باز هم به اندازه روزی که محسن،از من پیش خانم شکایت کرده بود دعوایش نمیکند.
درست است که اونها تو مدرسه بیشتر اهمیت دارند،اما به هر حال من هم دلم میخواهد برای خودم آدمی باشم حتی اگر نتوانم کارنامهای را پر از نمرههای بیست و نوزده کنم تا همهء معلمها حتی ناظم و مدیر هم دوستم داشته باشند.
تازه،خودم هم چند مرتبه تا حالا در حق دیگران کمک و فداکاری کردهام و اگر معلم خوبمان این را میدانست شاید نمره فداکاریام را از 20 هم بیشتر میداد؛اما حیف که تو مدرسهء ما به این چیزها نمره نمیدهند تا ما هم حسرت نمرههای خوب به دلمان نماند."