خلاصه ماشینی:
"خانم بریل Miss Brill کاترین منسفیلد Katherinen Mansfield * ترجمهء یوسف حیدری ترکمانی با این که هوا خیلی خوب بود و لکههای بینظیر و طلایی رنگ آفتاب که زیر آسمان آبی شراب سفیدرنگی را میماند که بر چمنهای پارک عمومی پاشیده شده،خانم بریل خوشحال از آن بود که پالتوی خزی را که دوست داشت،بهتن کرده بود،نسیمی نمیوزید و هوا راکد بود،ولی اگر دهانتان را باز میکردید خنکای مخفی مثل خنکای یک لیوان آب یخ قبل از نوشیدن را حس میکردید.
وای خدای من خانم بریل نمیدانست که آیا زن کار خوبی انجام داده است یا نه!بعد از این خانمی با کلاه پردار را دید که داشت با آقایی که کتوشلوار شیک و خاکستری رنگی پوشیده بود صحبت میکرد.
گروه موسیقی دوباره ریتم آهنگ را عوض کرد و ریتم تندتر و حتی شادتری نواخت،زن و مرد پیری که کنار خانم بریل نشسته بودند، بلند شدند و قدم زنان راه افتادند.
وای چهقدر جالب بود!چهقدر خانم بریل کیف کرد!چهقدر دوست داشت آنجا بنشیند و همه را تماشا کند!مثل یک نمایش بود.
چهقدر غریب!تا قبل از آن به این موضوع فکر نکرده بود شاید دلیل شروع نمایش از خانه و منتهی شدن به پارک را که هر هفته انجام میداد توجیه میکرد.
ولی انگار که پیرمرد متوجه شده باشد بازیگری روبهروی او روزنامه میخواند،از خواب پرید،«یه بازیگر!»سر سفیدش را بلند کرد،نوری در چشمان پیرش جرقه زد؛«یه هنرپیشه،شما یه بازیگر هستین؟» خانم بریل روزنامه را صاف کرد و جوری این کار را انجام داد که انگار جملات نقش او در آن نوشته شده است و با ملایمت گفت:«..."