خلاصه ماشینی:
"باز هم نوک سنجاق قفلی توی شکمم رفته کیهان خانجانی آخ!بازهم باز شده.
تا روی تشت خم میشوم دوباره باز میشود.
میخواهم ببندمش ولی انگار نگاه خاله از دور میپایدم.
دستهایم را توی تشت میبرم،آب سرد است،به پیرهن داداش چنگ میزنم،نخنما شده،دیگر جانی برایش نمانده است.
دوباره به پیرهن داداش چنگ میزنم.
آخ!دوباره به شکمم خورد لعنتی!پیرهن داداش را باید خوب بشویم.
همینطور که دو طرف یقهء پیرهن را روهم میسایم،به سوسک نگاه میکنم.
آخ!بازهم؛کوفتی!در مستراح باز شده،بابا بیرون آمده، به طرف من میآید.
میترسم؛تند تند به پیرهن داداش چنگ میزنم.
بیکار که باشم فکر میکنم الان است که بابا مامان بیایند و یک فصل دیگر کتکم بزنند.
داداش توی اتاق میرود.
داداش بالا سر تشت ایستاده کنار لانهء مورچهها.
پیرهن داداش نخنما شده ولی تمیزاست؛حیف،آن لکه پاک نشده.
داداش یکهو دستش را توی جیب شلوارش میبرد.
لبهاش میلرزد؛چشمانش چه درشت شده!صدایی میشنوم؛به دستش نگاه میکنم.
آخ!بازهم نوک سنجاق قفلی توی شکمم رفته."