خلاصه ماشینی:
"روزگاری فروید گفته بود:«بشر ابتدایی،آگاهانه مناسک دینی و تابوها را بهوجود آورد،ولی بشر متمدن ناخودآگاه به آنها اعتقاد دارد،فروید این اعتقاد را به«بیماری بشر»نسبت میداد،اما یونگ بر این باور بود که اساطیر نه فقط رؤیای انسان دربند نیست،بلکه نشانهیی از الگوی نژاد و فرهنگ است و از مشارکت طبیعی بشر در ناخودآگاه جمعی حکایت میکند.
ما نمیدانیم (و نمیخواهیم بدانیم)که فرهمند خودآگاه به چنین مضمونی نظر داشته است یا فقط براساس ناخودآگاهش عمل کرده است؛مهم این است که از پس نقد اسطورهشناسانه اثر برمیآییم یا خیر؟ * بازتاب اسطورهء هابیل در«باغ کلاغها» علی کامیاب قدیری اسطورهء هابیل و قابیل از دیرباز موردتوجه هنرمندان بوده و دستمایهء بسیاری از آثار هنری شده است.
قابیل بعد از کشتن هابیل فرار میکند آدم و حوا وقتی هابیل را در آن وضع میبینند تصور میکنند خوابیده است.
پالووان مولر میخواهد اولین مرگ انسان(هابیل)و عکسالعمل انسانهای دیگر(آدم و حوا)را در برابر این پدیده نشان بدهد.
در پایان، پزشکی که تصادفا با آنها آشنا شده برای برادر بزرگتر کاری پیدا میکند و به سراغاش میرود،اما او(هابیل)خود را حلقآویز میکند.
ساعدی با نظر به اسطورهء هابیل و قابیل و با تقابل اسطوره و واقعیت (داستان دو برادر)دگرگونی و مسخ ارزشها را نشان میدهد.
آنجایی که داستان به اوج خود میرسد،نویسنده با تلمیح به کشته شدن هابیل و یادگیری قابیل از کلاغی که جسد بیجان کلاغی دیگر را زیر خاک مدفون میکند،درنهایت زیبایی،داستان را به پایان میبرد.
هابیل بعد از قبول واقع شدن قربانیاش،کشته میشود و قابیل سرگردان از کلاغی که جسد بیجان کلاغی دیگر را زیر خاک مدفون میکند،میآموزد،اولین جنایت بشر و اولین یادگیری وی از طبیعت."