خلاصه ماشینی:
"از آنجایی که پائولینا خود قربانی سیستم ظالمانه سابق است علاقه فراوانی برای این کشف و شهود دارد اما ایمان او به بی عدالتی دستگاه قضایی و مجازات نشدن جنایتکاران در او تشویش و نگرانی بوجود آورده است که با ملاقات غیر منتظره دکتر میراندا تصمیم به گرفتن انتقام شخصی میگیرد.
گو اینکه هر شب در این پانزده سال با آرزوی تجاوز به دکتر سپری شده است اما از آنجایی که نه توان اینکار را دارد و نه میتواند از جراردو بخواهد برای آرامش درون او به دکتر تجاوز کند تنها به اعتراف گرفتن بسنده میکند اینکه چرا انسانی که باید مراقب حد و اندازه شکنجهها میبود که کسی زیر بار فشار آنها کشته نشود دست به چنین اعمالی میزد؟انسانی که برای آرامش آنها همیشه مرگ و دوشیزهی شوبرت را میگذاشت؟و آیا اکنون از کردهی خود پیشمان است؟هدف پائولینا یافتن پاسخ صادقانه و درست است.
او در دنیای راز آمیز و سیاه گناهان خود غرق شده است،هنگامی که با چشمان بسته کنار پرتگاه و امواج سهمگین دریا زانو زده است و هنوز هم واقعیت را انکار میکند جراردو از راه میرسد و به پائولینا میگوید که آن زن به نفع دکتر شهادت داده است اما پائولینا نمیپذیرد.
پائولینا به او یادآور میشود که بارها و بارها منحرف بودن شوبرت را به او گفته بود،تاکید او بر منحرف بودن شوبرت این شبهه را در بیننده ایجاد میکند که احتمالا او در کودکی مورد سوءاستفاده قرار گرفته است و یا میل و گرایش به همجنس نیز داشته که اینطور شوبرت را معبودوار میپرستد و تعدی مکرر او به زنان شاید برای پنهان نگه داشتن آن جنبه زندگیاش باشد."