خلاصه ماشینی:
"چنانکه زنی کهزن مانده و به صفات زنانه خود ارج مینهد و مردی که مرد مانده و برای صفاتمردانه خود ارزش قائل است، در فطرت انسانی خود باقی مانده و زن و مرد طبیعیهستند و صد البته که باید آنها را جنس اول و دوم نامید.
مرد باید از کجخلقیها و کجرویهائی که موجب پریشانی وتلاطم کشتی خانواده میشود، توبه کند و عباداتش به گونهای باشد که به محیطخانواده، گرمی و رونق بخشد و سیاحت و هجرتش به سوی خانواده و روزهاش در جهتحفظشهوات و پرهیز از هواهای نفسانی -که بنیان برانداز خانواده و متلاطم سازنده بنایانس و الفت است- باشد.
درست است که آئین مقدس اسلام -بنابر مصالحی- اختیار طلاق را به دست مرد داده،ولی چنین نیست که او مجاز باشد که زن را به هوس، طلاق دهد یا نگاه دارد.
اما اگر مقصر واقعی زن است و هیچ راهی برای اصلاح او وجود ندارد، بلکه او حاضرنیستبه صراط مستقیم قنوت روی آورد و از آن، انحراف نجوید، مرد مجاز است که اورا طلاق دهد و غدهای که پیکر خانواده را زار و رنجور و نحیف کرده، به تیغ جراحیطلاق بسپارد و به دور اندازد.
اما زنی که به خاطر کمی حوصله وضعف صبر و حلم، ایدهآل نیست و نمیتواند از لحاظ معاشرت و رفتار، برآورنده همهایدهها و خواستههای شوهر باشد، ولی در دائره قنوت و تسلیم، پای برجاست و خلاصهزنی صالحه است نه ناشزه و همسری رو به راه است نه منحرف، مجوزی برای طلاقش نیستو چه بسا -اگر مرد به رموز معاشرت آگاه باشد- بتواند ضعفهای زن را برطرف و اورا -آنگونه که مطلوب و ایدهآل است- به راه راست، هدایت کند."