خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) چخوف مثل یک عمله روی داستانهایش کار میکرد قسمت آخر مقایسهء سلوک چخوف در جلسات تمرین با رفتار دیگر نویسندگان،شخص را نسبت به فروتنی شایان توجه این مرد بزرگ و خودخواهی بینهایت دیگران که استعدادشان به مراتب از او کمتر بود شگفتزده میکرد.
»و باز در تعریف شخصیتهای داستانی گورکی بر این باور است که«آدم به راحتی میتواند خود را به جای یکی از آدمهای داستان بگذارد،چون آنها همین تودههای دور و بر ما هستند و در همان محیط و حال و هوای خواننده زندگی میکنند.
در داستانهای چخوف،«طبیعت»نقشی بسیار مهم در گسترش موضوع دو واقعیت ایفا میکند و در هردو تصویر ظاهر میشود:از یک سور تصویری از زیبایی است که برای یک زندگی ساده و زیبا در روی زمین طرحریزی شده و از سوی دیگر تصویری از یک هیولا،که زندگی انسان را با بیتفاوتی میبلعد.
سرانجام یکی را خود،به هزینهء خویش،منتشر کرد و آن کتابی بود کوچک در 69 صفحه به نام «قصههای الههء تراژدی»،دارای شش داستان که به 06 کوپک فروخته میشد و نام چخوف را بر خود داشت.
در غیر این صورت،یعنی چنانچه کارم صبغهء ذهنیتگرایی داشته باشد،تصویری که عرضه میکنم تیره و گنگ شده،داستانم فشرده و متراکم نخواهد بود وقتی دست به قلم میبرم،من روی خواننده حساب میکنم که وی آن عناصر ذهنی را که در داستان نیامده است از خود اضافه خواهد کرد.
» *** وقتی چخوف نمونههای چاپی آثار خود را تصحیح میکرد (ششمین مجلد قرار بود در 2091 درآید)،به این نتیجه رسید که اصول بنیادین نهفته در نوشتههای او در سراسر دوران حرفهایاش ثابت مانده بوده است."