خلاصه ماشینی:
"در شیراز میتوانی با صیرفیانی کیمیاگر آشنا شوی که به کیمیای وجودشان،مس ناقابل گفتههای تو را میسنجند؛اما از سر بزرگواری و رادی بر آن مهر«دلنشین» میزنند و تو درمیمانی که به طاقتی که نداری بار این همه احسان چگونه کشی که سخت گران باری است.
مردی چنین اینک در شیراز سفرهء پر برکت نانش همچون سفرهء دلش فرا روی مهمان گسترده است و تو در میمانی که به طاقتی که نداری،بار این همه احسان چگونه کشی که گران بار دیگری است.
در شیراز هنوز هم از کوی و برزن و از باغچههای پر طراوت کنار جویها،از بام بلند باباکوهی،از باغ بزرگ ارم،از ارگ عدالت شعار کریمخانی،از مسجد وکیل، از بازار بزرگ،از تنگ سعدی،از کوه الله اکبر،از خرابات مغان،از مصلای خواجه،از خلاصهء گنبد امام هشتم(ع)که شاه چراغش مینامند،میتوان شمیم عشق بویید و گل عشق چید نقل عشق چشید و سخن عشق شنید."