چکیده:
کیفی نیز بیشتر به خاطر بیارتباطی با توده مردم،به نوعی اداره نیابتی دنیایی که نمیتواند آن را تخسیر کند تبدیل شده است. بدبختانه حتی مطالعات فرهنگی اروپاییها هم که به شکل شورش علیه مکتب ارتباطی امریکا قد علم کرد،علی رغم اینکه میکوشد افشاگر صنعت تمایلسازی باشد،خود به یک لیشه فرهنگی تبدیل شده است. *درک مخاطب در ارتباطات،یک مقوله کلیدی است.نویسندگان این ادبیات،مخاطب را نه سازنده تاریخ که خواننده تاریخ میخواهند.البته همین تاریخ را هم طوری مینویسند که نشود آن را فهمید.و در پایان بر این نکته باید تأکید کنیم که نویسندهء مقالهای که پیشرو دارید در انتقاد از مجهولنویسی و مغلقنویسی،خود نیز گرفتار همین پدیده است! «رسانه»
خلاصه ماشینی:
"موضوع اصلی مقالهای که بدین سبک نوشته میشود عبارت است از اداره نیابتی امور یک دنیای غیر قابل تسخیر،یا از نظر آن دسته از کسانی که به درستی از جستوجوی سیستم برتر در یک مارکسیسم کلی که تمامی پدیدههای فرعی یا جانبی را مفهومدار مینماید، دست کشیدهاند،اگر تاریخ به هیچ کس تعلق نداشته باشد یا اگر در آن کموبیش تغییراتی داده شده باشد،تاریخ به گفته نظریهپردازان فرامدر نیست،چیزی بیش از یک نقال مرده ماورایی نیست؛پس انسان دست کم رضایت برخورداری از حمایت ویژهای را دارد که فرهنگ دانشگاهی برای یک شرکت یا مؤسسه تخریبکننده قایل است که این چیزی نیست جز تخریب کردن و در عین حال بها دادن به آن.
به ویژه دلایل بسیاری وجود دارد دایر براین که نظریهپردازان سالهای بعد از دهه 0691 خواستار آن هستند که اصولگرایی مارکسیستی را کنار بگذارند چه از نظر آنان،بازی تصویرها-معادل کاربردی سکس،مواد مخدر،و موسیقی راک اندرول در عصر حاضر-پوچ و یا بدتر از آن شمرده میشود زیرا این تصاویر یا علائم،به واقعیت- که باید در خدمت تولید باشد-خیانت میکنند: ولی به عقیدهء من،هنگامی که یک شیوه نظریهپردازی تحت تأثیر آمیزهء عجیبی از انزوای زندگی دانشگاهی و روش خود حاشیه گزینی سیاست رادیکال تحول میپذیرد،ذکر رویدادهای مربوطه خالی از فایده نیست.
این فرد امکانات موجود پیش روی خود را مورد سنجش قرار میدهد: وقتی که پاداش کمتر بوده و حتی یک مخاطره مسلم نیز وجود دارد،چرا به یک نشریه غیر تخصصی و نامنظم چشم داشته باشیم؟ ذهن تحصیل کردههای جوان در هنگام برنامهریزی برای فعالیتهای آتی،بیشتر به مزایای انتشار مطلب در نشریات تخصصی معتبر مشغول میشود."