خلاصه ماشینی:
"من جی-ال هستم همان شخصیت معروف قصههای اساطیری که اخیرا به سوژهء اصلی رسانههای خبری تبدیل شدهام و قرار است بهزودی با یک قطار سریع السیر به برلین بروم و از آنجا به استکهلم و بعد هم به همان شهر باستانی که دارند آثار عتیقهاش را در بازار«تگت»حراج میکنند.
پدر بزرگ گفت:«تو دیگه بزرگ شدهیی،حالا میتوونی بری توی رودخونه،شنا کنی.
چه لذتی داشت!خیلی که پایین رفتم،پدر بزرگ مرد و در گورستانی نزدیک رودخانه دفناش کردند؛قطعهء 5 شمارهء 22 بعد هم یک شب که توی هواپیما بودم به خوابم آمد و همان بالا،روی پشت ابرها بهام گفت:«تو دیگه بزرگ شدهیی،خودت رو از پنجرهء هواپیما بینداز پایین.
شام را باهم خوردیم وقتی داشت میرفت،گفت:«من حامل پیامی هستم از طرف پدر بزرگ!» گفتم:«پدر بزرگ؟!اون چند سال پیش مرده!» گفت:«همین دیگه...
همهاش شبح پدر بزرگ بود که میآمد پشت پنجره و مثل آن وقتها خیره میشد توی چشمهایم."