خلاصه ماشینی:
"بهارلو در مقدمه کتاب منتشره نشدهی با همین عنوان مینویسد بحث عشق و مرگ در آثار هدایت طبعا یک بحث قراردادی است و بررسی امکانات تفسیر و تعبیر همه جانبهء آثار او را از نگارنده سلب میکند.
خوانندگان حرفهیی با«خواندن دقیق» (Close reading) میتوانند در بیست داستانی که نگارنده برگزیده است به نکات دیگری دست پیدا کنند که چه بسا اهمیت آنها از مایهء عشق و مرگ-موضوعاین مقدمه-کمتر نباشد و حتی در تراز بالاتری قرار بگیرد.
احساس ما در موقع خواندن این داستانها از خود ما-از تجربهء ما-نیست بلکه از تجربهء تازهیی است که با خواندن داستانها به دست میآوریم؛همان مفهوم ظاهرا ازلی و ابدی عشق و مرگ است که در هر داستان از آنها به نحوی«آشناییزدایی»شده است.
اما نقاش قلمدان-و اغلب آدمهای داستانهای هدایت-کماکان در پی همان عشق قدیمی(ازلی)هستند،عشقی که دیگر به سنت غنایی و عرفانی ما شباهت ندارد و طبیعی است که آدمی را خاکسترنشین کند.
این عبارت،که دو سال قبل از خودکشی نخستین هدایت در پاریس-انداختن خودش در رود«مارن»- نوشته شده،از آنچه در وجود او،به صورت پنهان و ناهوشیار،جریان دارد پرده برمیدارد.
در عین حال عبارت بالا نمایندهء تقدیر نویسنده است نمونهء دیگر: یک هفته بود که خود را آمادهء مرگ میکردم، هرچه نوشته و کاغذ داشتم،همه را نابود کردم.
به این ترتیب میتوان اثری مانند«زنده به گور»را، به عنوان یک متن یا سند روانشناختی مورد توجه قرار داد،یعنی شکافتن داستان برای رسیدن به«متن زیرین» (Subtext) آن با استناد به«زندهبه گور»احتمالا میتوان نشان داد که هدایت یک بار دیگر،پس از انداختن خودش در رود«مارن»،خودکشی را تجربه کره است."