خلاصه ماشینی:
"در جهانی که هر ساعت هزاران نفر براثر فقر و صدها درد بیدرمان دیگر جان خود را از دست میدهند و خمی بر گشوهء ابروی هنر بسیاری از هنرمندان ما نمینشیند،دیدن یک اثر هنری که نشانی از آگاهی از این دردها در آن دیده شود غنیمت است.
امروز یک نقاش،یا هر هنرمند دیگر،نمیتواند شرایط اجتماعی-سیاسی- اقتصادی و شکل زندگی انسانهای همروزگار خود را نادیده بگیرد و اگر نادیده بگیرد،بیتردید مردم و اجتماع هم او را نادیده خواهند گرفت و هرگز کسی از این ابولیهای سرگردان قیمت خرش را نخواهد پرسید.
این یک خیابان دوطرفه و رابطهیی دوسویه است اما برخی از هنرمندان این توقع بیجا را دارند که خودشان از کنار تمام رویدادها و مردم روزگار خود بیاعتنا بگذرند،نهایت استعدادشان دودوزه بازی کردن و پاپوش هنری دوختن و چغلی کردن و پرونده ساختن باشد و اگر در این میان فرصتی فراهم آمد، زبالههای موزهیی و نگارخانهیی تولید کنند اما مردم آثار آنان را سر دست بگیرند،حلوا حلوا کنند و برای هنر نداشتهشان گریبان و حنجره پاره کنند.
شیشهگران با این طرحوارهها تماشاگر را ناگزیر میکند تا بار دیگر آنچه را در مدرنیسم به فراموشی سپرده شده بود به یاد آورد و به تمام آن یاغیگریها و خشمها و هیجانهای زندگیبخش و بازتاب نافذ آن در هنر بیندیشد.
همیشه کوشیده استک ه رها از جذابیتهای مکتبی و مشربی هنرش را همراه زمان پیش ببرد اما ماهیت مسایل گوناگون اجتماعی که شیشهگران دلنگران پرداختن به آنها بوده مقولهیی نیست که به راه و روشی معین نمایش دادنی باشد و در قالب یک روال شناخته و دربسته ریخته شود."