چکیده:
"اسب"در ادبیات فاریس و فرهنگ ایرانی جایگاهی ویژه دارد.در متون اوستا و ادبیات باستانی ایران از اسب به نیکی یاد شده است. شاعران،عارفان،نکتهپردازان و خردمندان،پادشاهان و امیران،گردان و دلاوران،دیهقانان و کارورزان ایرانی و دینآوران بزرگ آن را مظهر خوشبختی و رستگاری و فراست و تیزهوشی دانستهاند. در ادبیات غنائی و حماسی اسب،به نژادگی،نجات و خوهای پسندیده توصیف شده است.در این مقاله ریشهء واژهء"اسب" در لغت و فرهنگ ایرانی،نامهایی که از این ریشه اشتقاق یافته و ترکیبهایی که از آن بر جای مانده است به تفصیل تحلیل شده است. با استناد به مآخذ مطمئن،جایگاه اسب نزد اقوام و ملل،بویژه اقوام هند و اروپایی و شیوهء پرورش آن معرفی و نکتههایی نغز از بزرگان دین،امیران،شاعران و سخنوران نامی در خصوص نژادگی و ارج و بهای اسب و اهمیت آن در زندگی اقوام باستانی ایران نقل شده است. در خلال این مقاله با آوردن بیتهایی از گویندگان بزرگ ایران سعی شده است جایگاه اسب در ادبیات غنایی،حماسی و تاریخی ایران به روشنی معرفی شود و نامهایی که این حیوان نژاده در طول تاریخ پذیرفته و در کتابهای لغت و تاریخ و متون دینی و آثار منظوم و منثور بازتابی گسترده دارید،یاد کرده آید.
خلاصه ماشینی:
فرّخی در این توصیف به مطلع: فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر سخن نو آر،که نو را حلاوتی است دگر گوید: درون دریا مدّ آمدی به روز دوبار چنانکه چرخ زدی اندر آب او چنبره(خمیده میشد) ملک چو حال چنان دید،خلق را دِل داد(جرأت داد) براند و گفت که این مایه آب را چه خطر؟(خطری ندارد) امید خویش به ایزد فگند و پیش سیاه فگندهء بارهء فرخنده پی به آب اندر به فال نیک،شهِ پُر دل،آب را بگذاشت روان شدند همه از پیِ شه،آن لشکر منوچهری در توصیف شب به مطلع: شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینهگرزن اسب خویش را به شیوایی چنین معرّفی میکند: مرا در زیر ران اندر کُمیتی کشنده نیّ و سرکش نیّ و توسن عِنان بر گردن سرخش فگنده چو دو مار سیه بر شاخ چندن دُمش چون تافته بند بریشم سُمش چون ز آهن و پولاد هاون همی راندم فَرَس رامن به تقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن خاقانی در قصیدهء معروف منطق الطیر در صفت"صبح"به مطلع: زد نَفَس سر به مُهر،صبحِ مُلَمَّع نقاب خیمهء روحانیان کرد معنبر طناب میگوید: رخش به هَرّا،گلولهای است زرّین و سیمین که به زین اسب آویزند چنانکه فردوسی گوید: بیامد نَبَرده سواری دلیر به هرّای زرّین،سیاهی به زیر در بیت فردوسی"سیاه"به معنی اسب و"نبرده"به معنی دلیر آمده و مقصود از "چربآخوری"در بیت خاقانی آخور پرآب از آب و گیاه است و"گنج روان"همان گنج قارون است.
فردوسی گوید: ز سُمّ ستوران در آن پهن دشت زمین شد شش و آسمان گشت هشت این واژه"ستور"در اوستا"ستئور"ضبط شده است که به چهارپایان بزرگ چون اسب و شتر و گاو و خر گفته میشده است.