خلاصه ماشینی:
"شب در شعر نیما،نماد زمانهی شاعر و در شعر سیاب،نماد زندگی حال و آیندهی شاعر است؛بهعلاوه،این موضوع مشترک،نشاندهندهی رگههایی از اشعار رمانتیکها در ایندو شعر است؛ 3-بنمایهی هردو شعر،عشق است و هردو شاعر،مشتاق رسیدن به معشوقیند که همهی هراسها و دغدغهها در کرانهی حضور او آرام گیرد؛ 4-سیاب نیز همچون نیما در جستوجوی آرامش واقعی است و باور دارد که به این آرامش خواهد رسید؛عشق و آرامشی که دیگران آنرا بهتمسخر نگیرند؛تهی از ویژگیهای دنیایی و مجازی باشد و رنگ ابدیت و دوام و حقیقت داشته باشد؛ 5-بستر هردو شعر،فضای درونی شاعر است و بهطورکلی،کاوشی است در حالتهای درونی و واگویهی تجارب و خاطرات گذشته؛ 6-هردو شعر،نمایانگر سیر تدریجی گذر از شعر سنتی بهشعر نو است؛زیرا هردو شاعر در ارایهی شکل و قالب شعر،با احتیاط رفتار میکنند و درحقیقت،میزان تحولپذیری مخاطبان خود را میسنجند؛ 7-نیما و سیاب در ایندو شعر،هنوز از برخی ویژگیهای شعر سنتی،رهایی نیافتهاند؛یکی از این ویژگیها،مقدمهچینی و بسترسازی برای ارایهی مغز و محتوای شعر است.
هفت بند نخست فی السوق القدیم(شاعر در آنها از فضای ذهنی خود و برداشتی که از جهان پیرامون خویش دارد،سخن میگوید)و شش بند آغازین افسانه(که تکگویی شاعر دیوانه است) میتواند زمینه و مقدمهی ورود بهموضوع اصلی شعر باشد؛درحالیکه نیما یوشیج در شعر «ققنوس»-که نخستین شعر نو فارسی شناخته شده است-بدون هیچ مقدمهای پای بهموضوع اصلی شعر گذاشته است؛و سیاب نیز در شعر«سوف أمضی»(خواهم رفت)بههیچ روی،درپی مقدمهچینی و بسترسازی نبوده است؛ 8-کار دیگر نیما و سیاب در ایندو شعر،تبدیل توصیف به گفتوگو(دیالوگ)است؛یعنی به جای توصیفهای دورودراز شعر سنتی،این گفتوگوست که زمینهی اصلی شعر را تشکیل میدهد(البته باید توصیفهای ابتدای شعر را که هنوز شاعر را وابسته و متعهد بهنظام شعر سنتی نشان میدهد استثنا کنیم)؛ 9-شیوهی بیان در هردو شعر،روایی است."