خلاصه ماشینی:
"این بیرونی که قرار است زمینهء ساختوساز حدود و ثغور هویت من شود،مجموعهای از پارادوکسهاست؛چند لایه و چند ضلعی،از خود به تردید افتاده و اسکیزوفرن.
اما راستی این دیگری، خودش معلوم است که کیست؟ همهء پرسوناژهای این مستند دچار بحران هستند و خود خبر ندارند.
2-پدر مصطفی هم همینطور است:دخالت در کار خدا را گناه میداند اما حاضر است همهء سرمایهاش را بگذارد تا خرابکاری خلقتش را،بندهای از بندگان خدا- همان پزشک-اصلاح کند.
3-مرجع تقلید،فتوا بر مشروعیت تغییر جنسیت میدهد-به شرط چاقوی جراحی-اما مقلد،بیاعتنا به آن فتوا-از این بلای آسمانی بر سر یک خانوادهء قاری قرآن شاکی است(مادر مصطفی).
-مذهب میتواند آن نقطهء عزیمت محکم باشد به قصد یافتن پاسخی به این بحران،اما مسئولیتی که بر گردنش گذاشته شده و توقعاتی که از او میرود مبتنی بر مجموعهای از تناقضات است: -مگر این پولی که من درمیآرم حرومه؟(پدر میگفت) -خواست خداست.
-دستکاری در کار خدا مجاز نیست اما اگر قرار است کار کنی،به قصد این سو آمدن باشد و نه رفتن به آن سو.
دعاهای مصطفی با دعاهای والدینش در تضاد است و اگر قرار بر استجابت باشد یکی باید روی دست خودش بماند.
مصطفی را ندیدی که باحجاب، نجیب،تلخ،در هیئت آن دختر ایدهآلی که باید باشد و نیست،رفت تا شاید بتواند در بازگشت،از آن به بعد شبیه خودش باشد یعنی کسی باشد:مایهء افتخار خانواده هم که نه،اما امیدوار به ساختن خانواده.
تنها نقطهء اتکا برای ساختوساز آن هویتی که نیست-هست اما بحرانزده -شاید همان عشق موهوم بیحساب و کتاب باشد و امید به معجزه."