خلاصه ماشینی:
"007 تومان (به تصویر صفحه مراجعه شود) تهران شهر بیآسمان،روایت«کرامت»،یک کلاه مخملی است از زندگی خود و شهر در فاصله دهه بیست تا ا مروز.
در این دنیای جدید و فراخ است که کرامت خود را میشناسد و میسازد.
«کرامت»با فردین و ملک مطیعی و وثوقی همذات پنداری میکند،با داستان فیلمها درگیر میشود و درباره قهرمانها و کارهایشان قضاوت میکند.
با این همه به خاطر غیرتی که در فیلم«قیصر»از خود نشان داده، تحسینش میکند.
مخلص ملک مطیعی است که همه زنها را آبجی صدا میکند و وقتی به آنها میرسد،لا الله الا الله میگوید و به شیطان لعنت میفرستد:«زن مایه گناه بود و چه خوب فیلمها این را نشان میدادند؛مایه قتلها و جنایتها.
لبه کلاه مخمل را جلو میکشید و کت مشکی را روی شانه جا به جا میکرد،دستی به سبیل چرب میکشید و با دهان کج به زنی که خود انتخاب میکرد، عاقبت لبخند میزد."