خلاصه ماشینی:
"دیرینهروز، پارینهسال، بوی بهار، *** یادباد!
حاجیفیروز، سالی یهروز، عید اومده، عیدی میخواد.
شیرینپلو، سبزیپلو، ماهی سفید، ماهی عید.
هرچه که نیست.
«م-ک» «واژگان عشق» نه تازیانهی تو، و نه گل سرخ من!
نه شمشیر تو، و نه برگ زیتون من!
نه دستان بخشنده تو، برای تقدیم گل سینه، و نه سبد،سبد گل شقایق من!
71 شهریور 6731-اصفهان «م-ک» دو شعر از: عبد الرضا-فریدزاده برای بامداد مرد فصیح!
این است که شعور و،شعر تو، در تاری تنگ حقارت، غرور را مانستهاند.
(عدم با بناگوش بریان و، گچ رخسارش) و چشم را، برای جاودانگی،اشکی نیست.
برابر تو، جز رشکی.
تو دیگر از آب دم نزن،لطفا!
هرم عطش!آتشم نزن،لطفا!
با دست بریده-یا تبر!-حرفی از مغلطهی قلم نزن،لطفا!
در لقمهی نان و زخممان دیگر تهدید نپاش و،سم نزن،لطفا!
با آن کلمات چکمه پوشت،باز روی دلمان قدم نزن،لطفا!
یک جرعه تنفس،عدل ناچیزیست ده چشمه در آن ستم نزن،لطفا!
بگذار گمان کنم که انسانم رؤیای مرا بههم نزن،لطفا!"