خلاصه ماشینی:
"اما آنچه به این بحث مربوط است،تلاش برای یافتن پاسخ به این سؤال اساسی است که آیا جنگ و وجود دشمنی خارجی،بر روی تمایز اجتماعی جنسیتی نیز تأثیر انسجامبخش دارد یا نه؟یعنی اینکه هنگامی که کشوری درگیر جنگ با دشمنی خارجی میشود،آیا تمایزات و ستیزههای مبتنی بر جنسیت،در داخل جامعه کمتر میشود؟ یکی از راههای رسیدن به جوابی برای این پرسشها،بررسی ادبیات کشور درگیر جنگ است.
پدر که به خرمشهر برمیگردد،هنگام خداحافظی،به احمد میگوید: «احمد جان میخوام مثل یه مرد مواظب مادر و خواهرت و ننه باشی فهمیدی؟» ممکن است این سخن،تعارفی بیشتر محسوب نگردد،ولی نمیتوان انکار کرد که واگذاری سنت «مرد خانواده بودن»از سوی پدر،به پسربچهای نوجوان،باری روانی از احساس مسئولیت بر دوش نوجوان خواهد گذشت و اگر به این فضای معنایی،خانوادهای را اضافه کنیم که در شهری غریب،هیچ آشنایی به جز زنی پیر ندارد،آنگاه قبول خواهیم کرد که این سخن از سوی احمد،به هیچ عنوان،تعارفی خشکوخالی تلقی نخواهد بود.
اما چیزی مشترک وجود خارجی پیدا کرده است که بچههای درون گروه نان فروشها را به احمد که بیرون از گروه قرار گرفته بود،پیوند میداد و جنگ این نقطهء اشتراک بود، همهء آنها،چه آنها که داخل باند نان فروشها بودند و چه آنها که مثل احمد خارج از آن بودند،دشمنی مشترک داشتند.
این دشمن،منافع همه را به خطر انداخته بود و اگر بچهها به خود حق میدهند که از در فضای امن ایجاد شده پشت سر پدر احمد که در جبهه با دشمن میجنگد،زندگی کنند و نان بفروشند،وظیفه دارند که به احمد کمک کنند تا کمکخرجی خانوادهاش باشد."