چکیده:
با وجود علاقه بسیاری از روشنفکران و پژوهشگران جهان سومی به ایجاد تحول مثبت فرهنگی در جوامع ملیاشان،بسیاری از آنها در تعریف مسأله و راهحل به خطا رفتهاند.لازمه نوسازی فرهنگی در چنین جوامعی،شناخت وافی و خالی از سادهاندیشی از تحولات فکری و فرهنگی جوامع خودی و نیز شناخت تحولات فکری غرب از دوران باستان تاکنون است.نه سنتگرایی عاری از تأمل و تفکر و نه شیفتگی نسبت به فرهنگ غرب هیچیک نمیتوانند چارهساز مشکلات فرهنگی این جوامع باشند.روشنفکران جهان سوم باید توجه داشته باشند که در غرب علی رغم پارهای تحولات مثبت فکری-اجتماعی،انسانها با از خود بیگانگی روبهرو شدهاند و انسان آرمانی در جوامع شرقی نیز همیشه متفاوت با انسان آرمانی غرب بوده است.آنچه جوامع جهان سوم باید به دنبال آن باشند تأسیس یک نظریه بر مبنای تاریخ و میراث فرهنگی خودی است.چنین نظریهای نباید مقهور امپریالیسم فرهنگی غرب باشد.تاریخ ایران حاکی از آن است که در پی دو دوره شیفتگی نسبت به تمدن و فرهنگ غرب و نفی کامل دستاوردهای آن،دوره دیگری از اواسط دهه 1360 آغاز شده که ویژگی اصلی آن ظهور اندیشهورزان ژرفاندیشی است که نه بیچون و چرا پذیرای فرهنگ مدرن هستند نه یکسره آن را نفی میکنند. در چنین شرایطی باید نوسازی فرهنگی همراه با احترام به آزادی فکر،باور به هویت مستقل فرهنگی و اجتناب از تخریب بیمحابای کهن صورت گیرد.
خلاصه ماشینی:
"برای پژوهشگران کیفیت اجرای تجددگرایی فرهنگی در ساختار و روح تاریخی آن گروه از جوامع تاریخدار جهان سوم که ادعای رسیدن به جامعه مدنی را دارند،توجه به دو اصل مهم ضروری است،اول،رسیدن به درکی جامعهشناسانه و عاری از پیشداوریهای غیر واقعی از تاریخ تشکیل و تحول فکر و فرهنگ این جوامع؛دوم،شناخت درست و خالی از غوغانگری و سادهاندیشی از جریان تأسیس فکر و فرهنگ از یونان باستان در خط مستقیم تا نظرگههای مادی و غیر مادی فرهنگ کنونی مغرب زمین.
شناخت تاریخی و جامعه شناسانه انسان آرمانی غربی طی این دوره چهارگانه،بخش دوم معضل اجتماعی یعنی پی بردن به مبانی تمدن و فرهنگ غرب را مطرح خواهد کرد و راه فرهنگی رسیدن به یک تجددگرایی ملی و ماندگار را هموار خواهد ساخت.
این هستی و هویت کل جهانبینی و درک مدنی و اخلاقیات ساکنان اکثر کشورهای صاحب فرهنگ مستقل و یگانهء جهان سوم را تشکیل میدهد؛و اگر بدون توجه به این حقایق و تنها از روی شتابزدگی یا به خاطر جلب توجه صادرکنندگان تجددگرایی فرهنگی،از دیدگاههای لیبرالیستی کهن یا انقلابیگری با این حقایق مقابله شود و جامعه از ارزشهای فرهنگی مرسومش تهی گردد،حاصلی جز تنشهای مرگبار فکری و عاطفی نخواهد داشت.
این نسل نو که کارشان بسیار ظریف است و باید مورد حمایت جدی و عاری از ملاحظههای سیاستزدگی مرسوم در جهان قرار گیرند-ضمن مخالفتشان با مظاهر خفتبار غربزدگی،با احتیاط بیشتر درصدد استفاده از تجربه روشنفکران و تجددگرایان قبلی هستند تا با روحیهای انتقادیتر و نقادی تاریخی مبانی فکر و فرهنگ غربی را عملیتر بشناسند."